رمان گریز از تو پارت 95
_شما همسر اون آقایی؟ یاسمین لب هایش را کج کرد: اره همسر آقای دیو… آسو بی رمق سر تکان داد. دل خوشی برای ادامه ی حرف زدن با او نداشت! _میشه ازش بپرسی از حال متین خبر داره یا نه؟ یاسمین ابرو جمع کرد: انقدر نگران حال متینی؟ آسو دستپاچه شد: نه من فقط میخوام تکلیفمو بدونم. جنازه ی