رمان عشق با چاشنی خطر پارت 58
کیان یه نگاه به من انداخت کیان:نه بعدم راهشو کشیدو رفت ولی اگه من تو این سالها یه ذره هم کیانو شناخته باشم مطمئنم که به رابطه من و اشکی شک کرده اشکی دوباره راه افتاد و دستشو از دور کمرم برداشت و دستاشو فرو کرد تو جیبش اشکی:فعلا هر کاری که بهت میگن انجام بده و نقشتو خوب