“خدمتکار عمارت درد” پارت 32

3
(2)

 

برای بار دوم گریه کردم من شکست خوردم

منِ بی عرضه هیچ کاری نتونستم انجام بدم

مارال دیگه رفته بود من الان باید چیکار می‌کردم

تنها کاری که میکردم  داد میزدم و صدای مارال گفتنم توی کل عمارت میپیچید

 

بلند شدم که چشمم خورد به آینه

حالم از خودم بهم می‌خورد

صندلی بر داشتم پرتم کردم سمت آینه

همه جا پر شد از تیکه های شیشه شکسته

 

در باز شد که با صدای هین گفتن متعجب سارا مواجه شدم

 

سارا: آقا بیاین برین من جمعش میکنم

 

نشست رو زمین مشغول جمع کردن شیشه ها شد

نشستم رو به روش‌

 

+ میدونی مارالم همش میگفت آقا

آقا چی بیارم

آقا چیشده

صداش هنوز تو گوشمه…نمیتونم تحمل کنم

نمیخواد جمع کنی فقط از اینجا برو

دیگه کسی حق نداره بیاد تو این اتاق

 

سارا: اما آقا…

با دادی که زدم سارا سریع بلند شد

ک

+ گفتم برو بیرون تا این عمارتو رو سر همتون خراب نکردم

سارا رفت

 

+ مارال بیا ببین رفتی ولی لعنتی با رفتنت داغونم کردی

چرا نامه نوشتی چرا خودت نیومدی بهم بگی

تو که یه متر زبون داشتی

تازه دو ساعت از رفتنت میگذره

ببین هر روزم بدون تو چطوری میگذره

مارال بگرد

بیا ببینمت دختر…

انگار به جنون رسیده بودم

همین داد و فریاد می‌زد

ولی آروم نمیشدم

 

رفتم سمت کمد لباساش همشو با خودش برده بود

چِشم خورد به یه شالی که گوشه کمد بود

برداشتمش عمیق بوش کردم

عطر مارالُ میداد

 

+ آخ خودت رفتی ازت برام فقط یه شال مونده

 

به شالش یه بوسه زدم و اونو دور مچ دستم محکم پیچیدم رفتم تو اتاق خودم

یه شیشه الکل رو میز بود همش رو سر کشیدم

یکم از عطش قلبمو کم می‌کرد ولی من بازم انگار تو آتیش میسوختم

 

یه فکری زد به سرم

چشام تار میدید و یکم سرگیجه داشتم

ولی میخواستم برم دنبال مارال

فرقی نمیکرد با تاخیر بود یا نه

سریع با لباس خونگی که تن ام بود سوار ماشین شدم حرکت کردم

 

تاری چشمم بیشتر شده بود ولی من هنوزم میخواستم برسم به مارال

حواسم اصلاً به سرعت ماشین نبود فقط همین طور گاز میدادم

 

حس کردم یه ماشینی داره میاد سمتت

چراغ ماشینش نمیذاشت ببینم

چیه؟!

فرمان ماشینو کج کردم و از جاده خارج شدم

با بر خورد محکم سرم به فرمان ماشین و گفتن اسم مارال دیگه هیچی نفهمیدم

انگار بی حس شدم…

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.4 (5)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.3 (6)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 4.6 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mehr58
mehr58
1 سال قبل

یا خدا 😥 

نگین
نگین
1 سال قبل

اشکم در اومد با این پارت ولی حس خوبی به آدم میده

الہہ افشاری
الہہ افشاری
1 سال قبل

تو رو خدا یه پارت دیگه من تا فردا دق میکنم

کیمیا
کیمیا
پاسخ به  fershteh mohmadi
1 سال قبل

مرسی

دسته‌ها

5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x