19 آبان 1401 - رمان دونی

روز: 19 آبان 1401 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

چون عاشقت شدم پارت۵

پارت ۵ خانم خجسته سبب خیر شد. من بعد از مدت ها از لاکم بیرون اومدم و مشغول تمیز کاری شدم. خونه رو گند برداشته بود. هرجارو که می‌سابیدی باز جایی برای تمیز کردن و دستمال کشی پیدا می‌کردی. صبح، اول وقت به آقای دیباج تماس گرفتم و برای خونه یه لیست خرید سفارش دادم. به ساعت نکشیده، لیست خرید

ادامه مطلب ...
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 243

    آلپ‌ارسلان کنار گوشش غرید   _ باز زبونت سمباده کشی میخواد نه؟   _ انقدر بهم گیر نده ببین صدام در میاد اصلا یا نه   _ مثل احمقا شکمتو گرفتی تلو تلو میخوری که چی؟   دلارای سرش را سمت مخالف برگرداند تا او شکستنش را نبیند   ماه پیش در گروه تلگرامی که دکترش داده و

ادامه مطلب ...

“پنج پر” پارت 11

    دیگه چاره ای نبود که با پارسا برم قبل رفتنم با دخترا هماهنگ کردم واسه تحقیق میرم بیمارستان   تو ماشین هیچ حرفی رد و بدل نشد حالا من چجوری میخواستم مخ این پارسا رو بزنم بهش نمیومد پسر بدی باشه ولی اون پسر باباشه کسی که 8 سال خوابو ازم گرفت   حس کردم یه چیزی رو

ادامه مطلب ...

“خدمتکار عمارت درد” پارت 44

    عرفان همراه دکتر اومدن دکتر همین طور داشت آزمایشامو چک می‌کرد…   دکتر: کوروش جان خوشحال شدم که میخوای درمان شی… میخوای اینجا درمان ادامه بدیم یا جای دیگه؟!   + دکتر میخوام قبل سه ماه راه برم نمیخوام تو این چرخ باشم   دکتر داشت شاخ در میورد که این همه پشتکار که میخوام قبل سه ماه

ادامه مطلب ...
رمان خان زاده جلد سوم

رمان خان زاده جلد سوم پارت 41

  کیان عکس کیمیارو از دستم گرفت و گزاشت توی جیبش. خواست از کنارم رد بشه که دستشو گرفتم _این عکس از کجا آوردی؟ نگاهم کرد ولی چیزی نگفت؛دستش از تو دستم بیرون کشید و رفت. من موندم و یک دنیا سوال جدید. درد شاهو و هلیا کم بود حالا کیان و کیمیا هم بهش اضافه شد تعجبم از بابا

ادامه مطلب ...
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 64

  دوباره برگشتم تو آشپزخونه و پشت میز نشستم اشکی هم اومد و رو به روم نشست. براش غذا کشیدم و گذاشتم جلوش. تمام مدت به کارام نگاه میکرد و چیزی نمیگفت. برای خودم هم غذا کشیدم و قاشق رو برداشتم. یه نگاه به اشکی انداختم که دیدم هنوزم داره نگاه میکنه و چیزی نمیخوره. _نمیخوای بخوری؟ چیزی نگفت که

ادامه مطلب ...

صدای سکوت پارت نهم

امروز خیلی بهترم و تصمیم گرفتم که برم دانشگاه خداروشکر هوشم خوب بود و همه درس ها رو بلد بودم. به ساعت نگاه کردم،وقت دارو های بابا بود. از اتاقم بیرون اومدم و سوسن رو صدا زدم -سوسن از آشپزخونه اومد بیرون -جانم خانم؟ -دارو های بابام رو بده -چشم خانم،راستی براتون صبحانه آماده کردم. قهوه ام گذاشتم گفتم انرژی

ادامه مطلب ...

چون عاشقت شدم پارت۴

پارت ۴ بابا در جواب میلاد گفت: – هر چی بهت هیچی نمی‌گم دور برندار! دختر من هرچی که هست خائن نیست و من بهش اعتماد دارم. نمی‌خوای که اجباری نیست، ما دخترمون و می‌بریم تو هم برو برای کارهای طلاق. بابا مشغول بلند کردنم شد که سیامک به کمک بابا اومد و دست به دور کمرم انداخت. تا دستش

ادامه مطلب ...
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 82

    اخم هام بیشتر تو هم رفت و گفتم: -چرا اینجوری میگفت؟..   شونه ای بالا انداخت و صدای پوزخندش رو شنیدم: -یه چیزایی فهمیده بود و نگران شده بود..می خواست منو از اتفاقاتی که ممکن بود پیش بیاد، دور نگه داره…   -تو چیکار کردی؟..   -باهاش حرف زدم..گفتم اگه بهم اجازه نده تو همه ی مراحل کار

ادامه مطلب ...
رمان یاکان

رمان یاکان پارت 57

      امیرعلی ابرویی بالا انداخت. – حالا شد بنده‌خدا؟ چشم و ابرویی واسه‌ش اومدم که سوتی نده من قبلاً چه‌قدر ازش بیزار بودم.   شبنم آروم گفت: همیشه همینه. حتی نمی‌ذاره یه کلمه حرف بزنم، واسه خودش می‌بره و می‌دوزه. حتی این قضیه‌ی سرکان هم گیر داده تقصیر منه که جدی برخورد نکردم.   اخمی به صورت ناراحت

ادامه مطلب ...
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 44

    با یه قدم بلند خودش و دوباره بهم رسوند، فکم و محکم تو دست مردونش گرفت و با صدای بلندی گفت: _تمومش کن آوا تمومش کن! میگی من تو رو برای تنوع میخوام‌!؟ منی که با وجود محرمیت بینمون، با وجود خواسته ی خودت، با وجود این که کشش دارم‌ سمتت بیام و دارم دیوونه میشم دست از

ادامه مطلب ...