24 آبان 1401 - رمان دونی

روز: 24 آبان 1401 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان گریز از تو

رمان گریز از تو پارت 120

  تقریبا یک ساعت طول کشید تا دوش بگیرد و از شر آن لباس سنگین و ارایش خلاص شود. لباس خواب عروسکی اش را پوشید و کرم مرطوب کننده اش را پشت دست هایش مالید. موهایش خیس بودند اما عادت به سشوار کشیدن نداشت! نفس عمیقی کشید و با استرس از اتاقش خارج شد. زیر لب غر زد: خدا بگم

ادامه مطلب ...
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 245

    آلپ‌ارسلان حرفی نزد   چقدر سرگذشتشان شبیه بود   پدر مادرهایی با ذهن بسته و حماقتی بی اندازه که خیال می‌کردند هیچکس جز خودشان هیچ چیز نمیفهمد   نتیجه چه شده بود؟   بچه هایی پر از عقده و حسرت با دنیایی از اشتباه…   دلارای برای چه جنین را میخواست؟   تا دنیا این بلا را سرش

ادامه مطلب ...
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 84

    ***************************************   لبخندی به مادرجون زدم که جوابم رو داد و گفت: -دخترم من کجا نمازمو بخونم؟..   -بفرمایید بریم تو اتاق مهمان..ساکت و ارومه..اینجا با این همه سر و صدای این دوتا پسر نمیشه….   نگاهی به پسرهاش کرد که طبق معمول جلوی تلویزیون نشسته بودن و مشغول فوتبال دیدن بودن و سر و صداشون کل خونه

ادامه مطلب ...
رمان یاکان

رمان یاکان پارت 59

      چند لحظه با دندون‌های به‌هم‌فشرده نگاهش کردم. – خب حرف بزن.   کمی صبر کرد تا آروم‌تر بشم، هنوز نفس‌نفس می‌زدم، بالاخره بااحتياط دست‌وپام رو ول کرد.   از روی تنم که عقب رفت یه گوشه با بغض و ناراحتی کز کردم.   – قضیه برمی‌گرده به همون پنج سال پیش… اولین بار از دهن نوید اسم

ادامه مطلب ...
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 49

    به بارون‌ بیرون نگاهی کردم و سکوت کردم که صداش دوباره اومد _آوا؟!   این بار حرصی گفتم: _میگی چیکار کنم‌ آتنا؟! به نظرت من حریفش میشم؟! میگه خونه هر کی و که شب بخوابی توش جز خونه ی من و خرابش میکنم، نمی‌خوام باز شر شه… فوقش، فوقش تا سه ماه دیگم باهاش ادامه میــــ…   هنوز

ادامه مطلب ...

چون عاشقت شدم پارت ۹

پارت ۹ به سالن کوچک خونمون که وصل به آشپزخونه، دوبلکس و در ورودی خروجی بود راهنمایی‌اش کردم. روی صندلی چیده شده کنار میز نهار خوری نشستم. اون مرد که هنوز نگاهش نکرده بودم هم به تابعیت از من نشست و گفت: – اول من شروع کنم یا شما؟ _ برای من فرقی نداره، من تنها می‌خوام یه چیز بگم.

ادامه مطلب ...

چون عاشقت شدم پارت ۸

پارت ۸ _ نه! با صدای داد خانم احسانی با وحشت از روی کاناپه بلند شدم و به سمت اتاقش دویدم. هنوز دستگیره رو لمس نکرده بودم که صدای شکستن چیزی و از داخل اتاقش شنیدم. درو باز کردم و به به طرف خانم احسانی رفتم. – خانم احسانی حالتون خوبه؟ انگار تازه متوجه حضور من شد یکدفعه سرش و

ادامه مطلب ...