رمان صدای سکوت پارت 10
-اوف کوثر امروز خیلی روز سختی بود. اعصابم بهم ریخت کوثر-آره هدیه حالم داره بهم میخوره از این زندگی سیمین- چقدر غر میزنید اههه منم خسته شدم ولی مث شما نیستم که -آره تو زن نمونه کاوه ای جیغی زد که سر نصف دختر و پسرایی که تو حیاط بودن به ما چرخید -هدیه جرت میدم بیشعور به