4 آذر 1401 - رمان دونی

روز: 4 آذر 1401 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان دلارای

رمان دلارای پارت 250

      _ سردمه هنوز   _ پاشو لباس گرم بپوش   _ ندارم   _ کارت منو خالی کردی که حالا لباس نداشته باشی؟!   دلارای با مهربانی خندید   _ همه رو برای اهورا خریدم بخدا   ارسلان‌ برای هزارمین بار پوف کشید   دخترک را کنار زد و سمت چمدانی که گوشه اتاق افتاده و با

ادامه مطلب ...

چت روم گپ سرا 97 🦊

دوستتون دارم !!!!!! ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️ ♥️

ادامه مطلب ...

رمان تاوان دل پارت 82

        جمشید بی حوصله چشم هاش روتوی حلقه چرخوند و از جاش بلند شد و بعد اروم شروع کرد به حرکت کردن.. حوصله نداشت می خواست ذهنی فکر کنه.. اینکه سارا رو باید چجوری از اونگ می گرفت..   سارا تنها کسی بود که براش مونده بود.کارموس هم خودش رو تکون داد و رفت کنارش نشست با

ادامه مطلب ...
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 70

    اشکی:شاید یه روز بهت گفتم ولی الان نمیشه در ضمن بارون بند اومده و از رعد و برق هم خبری نیست بلند شو برو تو اتاقت بخواب که دیر وقته _اما… اشکی:بلند شو آرام دلم نمیخواست از پیشش برم و میخواستم تا خود صبح کنارش باشم اما نمیشد از جام بلند شدم و از آشپزخونه بیرون اومدم و

ادامه مطلب ...
رمان دختر نسبتاً بد فصل دوم

رمان دختر نسبتاً بد فصل دوم پارت 17

        راستش  همونطور که گفتم اولش تنم از سوالش لرزید ولی بعد وقتی حرف زد به این فکر کردم که شاید مردها هم مثل ما زنها گاهی دلشون بخواد همچین سوالهایی بپرسن و جوابهایی بگیرن که دلشون باهاشون قرص تر بشه واسه همین  دستمو روی ساعد دستش گذاشتم و با فشردنش گفتم:     -نیما من دوست

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد فصل دوم پارت 15

      طبق عادت این چند وقته پشت میز کارم نشسته و سخت مشغول وارد کردن شماره پرونده هایی که باید برای بایگانی میرفتن بودم   که با شنیدن اسم مرتضی از دهن یکی از همکارام توجه ام سمتش جلب شد   _آقا مرتضی زیادی تاکید داشت زودی کارو جمع و جور کنم و بهشون تحویل بدم   همکار

ادامه مطلب ...
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 59

    هیچی نگفت وَ باز هم حتی نیم نگاهی بهم ننداخت؛ خیره به صفحه تلویزیون بود که کلافه ادامه دادم _با توام _مــــهــــم نیست   سری تکون دادم و لیوان قهوم و سر جاش کوبوندم و از جام بلند شدم که این دفعه نگاهش و بهم داد _بعد به من میگی رفتارات بچه گانست   وارد اتاقم شدم و

ادامه مطلب ...