رمان عشق با چاشنی خطر پارت 76
دایی:اشکان اگه مردم نمیرسیدن که زنده نمیموند بدبخت، اینقدر زده بودنش که دو ماه تو بیمارستان بستری بود بعد هم اون آدم قبلی نشد و بعد از اون تو کلانتری اینقدر بد رفتار کرده بودن که این دوتا تبدیل شده بودن به دوتا قاتل پسره:خودت که پسر باحالی هستی ولی دلم میخواد رفیقت هم ببینم سریع برگشتم سمت اشکی که