11 آذر 1401 - رمان دونی

روز: 11 آذر 1401 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 76

دایی:اشکان اگه مردم نمیرسیدن که زنده نمیموند بدبخت، اینقدر زده بودنش که دو ماه تو بیمارستان بستری بود بعد هم اون آدم قبلی نشد و بعد از اون تو کلانتری اینقدر بد رفتار کرده بودن که این دوتا تبدیل شده بودن به دوتا قاتل پسره:خودت که پسر باحالی هستی ولی دلم میخواد رفیقت هم ببینم سریع برگشتم سمت اشکی که

ادامه مطلب ...
رمان طلوع

رمان طلوع پارت ۳۳

    ( جواب بده طلوع….گوشیم پیشم نبود متوجه تماست نشدم ….)   با لب های آویزون به پیامش نگاه میکنم….. چند بار زنگ زده و جوابش رو ندادم….میخواستم حرفای کامران رو بشنوه….اونموقع جواب نداد…الان دیگه زنگ زدنش به دردم نمیخوره….     یعنی اگه کامران نامی وجود نداشت زندگی من چه شکلی میشد….امیرعلی تا تهش باهام میموند یا اگه

ادامه مطلب ...
رمان دختر نسبتاً بد فصل دوم

رمان دختر نسبتاً بد فصل دوم پارت 18

    در لحظه دچار چنان سردردی شدم که  احساس میکردم تمام رگهای سرم درحال انفجار هستن! من با این آشفته حتلی چه جوری سر میکردم آخه؟ اینها به کنار…اینهمه اتفاق رو چه جوری هضم میکردم! اینهمه داستان جدید رو… اینهمه انگی که چسبونده بودن به بهار. اما…واقعا اون یه همچین آدمی بود !؟ چرا نمیتونستم قبول کنم و بپذیرم؟

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد فصل دوم پارت 16

      چند روزی از رفتن مرتضی میگذشت و هیچ خبری ازش نبود منم گیج روی هوا معلق مونده بودم و نمیدونستم باید چیکار کنم   با دیدن چیزایی که جدیدا از مرتضی دیده بودم حس خوبی در موردش نداشتم و برخلاف گذشته که نترس و شجاع بودم میترسیدم   ولی نه بخاطر خودم بلکه بخاطر گندمی که جونم

ادامه مطلب ...
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 66

    ناخودآگاه فشار دستاش باز زیاد شد برای همین جیغی زدم و دستام و گذاشتم روی دستش که بعد مکثی نفسش و با حرص تو صورتم فرستاد بیرون و فک و کمرم‌ و ول کرد و ازم‌ مقداری فاصله گرفت؛ دستی روی صورت متورمش کشید خودمم دستم و گذاشتم روی فکم و با حرص و بغض نگاهش کردم که

ادامه مطلب ...