رمان عشق با چاشنی خطر پارت 78
بهش نگاه کردم که عصبی گفت:چته هان؟ چته؟ فقط یه سوال ازت پرسیدما اون نمیدونستم تو دلم چی میگذره و گرنه اینجوری نمیکرد _هیچی فقط….. اشکی:نمیخوام چیزی بشنوم فقط برو پایین که زدی این اعصاب داغونم و داغون تر کردی _اما.. اشکی:بلند شووووووو برو از جام بلند شدم و رفتم سمت در که آخرین لحظه برگشتم سمتش که