رمان ناسپاس پارت 147
دختری که نگرانش بود و دقیقا نفهمیدم چرا براش اونقور جلز و ولز میکرد اما کامل مشخص بود بخاطرش ار خودش بی نهایت عصبانیه! بی نهایت عصبانی و دلگیره! خیره به اون دختری که دو سه ساعت هر کاری میکردن تبش پایین نمیومد گفتم: -میدونی چیه یلدا…دیروز تازه فهمیدم امیرسام اصل منو دوست نداره. یارو خودش عاشق یکی دیگه