خدمتکار عمارت درد پارت ۵۲
“مارال” خاله خزان: مارال تموم شدی یا بیام کمکت؟! وای خدا هر چی وسایل و لباس داشتم تند تند تو چمدون گذاشتم + تموم خاله تموم شد خاله خزان: بدو دیگه دخترم ما منتظرتیم + الان تمومه تمومم با یه چمدون اومدم دارم با دوتا برمی گردم بعد اون روز تو کافه رفتیم تو بیمارستان با فرهاد حرف زدیم قرار