9 بهمن 1401 - رمان دونی

روز: 9 بهمن 1401 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 107

  لبخندی زدم که گوشیش زنگ خورد. به گوشیش نگاه کرد و بعد با اخم های در هم تماس رو وصل کرد. خواست از جاش بلند بشه که نزاشتم. همون جا کنارم نشست و تماس رو وصل کرد اما اینقدر صدا کم بود که هیچی نمی فهمیدم و فقط حرف های اشکی رو میشنیدم اشکی:نه…….نشد…..خیلوخب کار ها رو ردیف کن

ادامه مطلب ...

“خدمتکار عمارت درد” پارت 60

  بین یه دو راهی مونده بودم که برم یا نه …   میخواستم بگردم ببینمش ولی عقلم اجازه نمیداد میگفت برو   چند قدم برداشتم که باز صداشو شنیدم   _ لطفا بمون نرو   با اینکه پشت بهش بودم با تکون دادن سرم بهش گفتم نمیخوام   _ یه لحظه فقط… بعد از جنگ عقل و دلم تصمیم

ادامه مطلب ...
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 116

    با گریه گفتم: -نازش کن..حست میکنه..   با هولی که تو حرکاتش کاملا مشهود بود، دستش رو برد زیر تیشرتم و انگشت های گرمش رو با نوازش روی شکمم کشید….   صورتم رو تو گردنش فرو کردم و اشک بی اختیار از چشم هام می ریخت و نمی تونستم جلوش رو بگیرم….   سامیار که از بیرون حس

ادامه مطلب ...

دانلود رمان به چشمانت مومن شدم

    خلاصه رمان :     این رمان راجب یه گروه خوانندگی غیرمجازی با چند میلیون طرفدار در صفحات مجازی با رهبری حامی پرتو هستش، اون به خاطر شغل و شمایلش از دوستان و خانواده طرد شده، اکنون او در همسایگی ترنج، دختری چادری که از شیراز جهت تحصیل در دانشگاه تهران آمده قرار گرفته با عقاید و دنیایی

ادامه مطلب ...

دانلود رمان بیراه عشق

    خلاصه رمان :       سها دختری خجالتی و منزوی که با وعده و خوشی ازدواج می‌کنه تا بهترین عروس دنیا بشه و فکر می‌کنه شوهرش بهترین انتخابه اما همون شب عروسی تمام آرزو های سهای قصه ما نابود میشه …

ادامه مطلب ...

دانلود رمان سعادت آباد

    خلاصه رمان :         درباره دختری به اسم سوزانه که عاشق پسر عموش رستان میشه و باهاش رابطه برقرار میکنه و ازش حامله میشه. این حس کاملا دو طرفه بوده ولی مشکلاتی اتفاق میوفته که باعث جدایی این ها میشه و رستان سوزان رو ترک میکنه و طی یکماه خبر ازدواجش به سوزان میرسه!و سوزان

ادامه مطلب ...

دانلود رمان درجه دو

    خلاصه رمان :       سیما جوان، بازیگر سینما که علی رغم تلاش‌های زیادش برای پیشرفت همچنان یه بازیگر درجه ۲ باقی مونده. ولی ناامید نمی‌شه و به تلاشش ادامه می‌ده تا وقتی که با پیشنهاد عجیب غریبی مواجه می‌شه که می‌تونه آینده‌اش و تغییر بده. در مقابل پسرداییش فرحان، که تو حرفه خودش موفقه و نور

ادامه مطلب ...

دانلود رمان نفرین خاموش جلد دوم

    خلاصه رمان :         دنیای گرگ ها دنیای عجیبیست پر از رمز و راز پر از تنهایی گرگ تنهایی را به اعتماد ترجیح میدهد در دنیای گرگ ها اعتماد مساویست با مرگ گرگ ها متفاوتند متفاوت تر از همه نه مثل سگ اسباب دست انسانند و نه مثل شیر رام می شوند گرگ، گرگ است

ادامه مطلب ...

دانلود رمان شکارچیان مخفی جلد اول

    خلاصه رمان :       متفاوت بودن سخته. این که متفاوت باشی و مجبور شی خودتو همرنگ جماعت نشون بدی سخت تره. مایک پسریه که با همه اطرافیانش فرق داره…انسان نیست….بلکه گرگینه اس. همین موضوع باعث میشه تنها تر از سایر انسان ها باشه ولی یه مشکل دیگه هم وجود داره…مایک حتی با هم نوعان خودش هم

ادامه مطلب ...

دانلود رمان می تراود مهتاب

    خلاصه رمان :       در مورد دختر شیطونی به نام مهتاب که با مادر و مادر بزرگش زندگی میکنه طی حادثه ای عاشق شایان پسر همسایه ای که به تازگی به محله اونا اومدن میشه اما فکر میکنه شایان هیچ علاقه ای به اون نداره و برای همین از لج اون با برادر شایان .شروین ازدواج

ادامه مطلب ...
رمان دالاهو

رمان دالاهو پارت 21

    دست به سینه شدم و پام رو روی زمین کوبیدم‌. – دختر رو چه به درس خودندن، چه به مکانیکی، چه به گوشی داشتن، چه به نفس کشیدن ….یهو بگید بمیرم راحت شید.   یاسر انگشت روی بینیش گذاشت که ولوم صدام رو پایین بیارم و آروم پچ زد: – برو اتاقت خودم راضیش میکنم.   با این

ادامه مطلب ...
رمان بوسه بر گیسوی یار

رمان بوسه بر گیسوی یار پارت 162

      به سختی لبخندی میزنم و با حرص میگویم:   -نخیر! بنده یکم سردرد گرفتم، نیاز با استراحت دارم!! ببخشید…   و دیگر منتظر نمیشوم کسی حرفی بزند. قدم تند میکنم و مستقیم وارد اتاقم میشوم. و بلافاصله در را می بندم.   با بسته شدنِ در، چند ثانیه ای بی حرکت همانطور می مانم. به قدری وحشت

ادامه مطلب ...
رمان گریز از تو

رمان گریز از تو پارت 144

      _من میرم بیرون ارسلان. اصلا دلم نمیخواد با این مرد همکلام شم.   ارسلان با چشم هایی ریز شده پاییدش و بعد سرش را به معنای موافقت تکان داد.   _از کنار بچه ها جم نخور!   یاسمین با لبخند پلک هایش را برهم کوبید: چشم!   چشم های ارسلان برق زد. لبخندش را میان لب هایش

ادامه مطلب ...
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 123

  نیسخندی زد و ادامه داد _شامت و بخور   دستام و از فرط حرص مشت کرده شد نمی‌دونم از همه بیشتر چرا این آرامش تو نگاهش عصبیم میکرد؛ خونسردی حرفاش جوری بود که دوست داشتم باهاش یه دعوا راه بندازم تا بتونم فحش بارش کنم یا سرم و به دیوار بکوبم بی اختیار از جام بلند شدم‌ که نیم‌

ادامه مطلب ...