1 اسفند 1401 - رمان دونی

روز: 1 اسفند 1401 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان شاه خشت

رمان شاه خشت پارت 3

      صدا؟ اسم خواهرش صدا بود؟   _ صدا؟   _ با سین نوشته می‌شه، منم سهندم.   _ اوه…! بله، خوشبختم… منم پرینازم.   به‌سمت یخچال رفت و در قسمت فریزر را باز کرد.   بسته‌هایی را بیرون کشید. ناگت مرغ و سیب‌زمینی نیمه‌آماده.   بچه‌های طفلک، با این همه کبکبه و دبدبه خانه، خودشان دنبال غذا

ادامه مطلب ...

دانلود رمان ماهت میشم pdf از یاسمن فرح زاد

  خلاصه رمان :       دختری که اسیر دست گرگینه ها میشه یاسمن دختری که کل خانوادش توسط پسرعموی خشن و بی رحمش قتل عام شده. پسرعمویی که همه فکر میکنن جنون داره. کارن از بچگی یاسمن‌و دوست داره و وقتی متوجه بی میلی اون نسبت به خودش میشه اونو مثل برده تو خونه‌اش چند سال زندانی میکنه

ادامه مطلب ...
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 166

        از اطاق خارج شد و پایین رفت . جلال که منتظر پایین آمدن او بود ، بلافاصله بعد از دیدن او ، به سمتش قدم برداشت و شانه به شانه اش ایستاد .       یزدان بدون آنکه نگاهش را از جمعیت پیش رویش بگیرد ، او را مخاطب خودش قرار داد و آرام پرسید

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 264

        سرم و به سمت درین چرخوندم.. با دقت به صورتم خیره بود و داشت کلمه به کلمه حرفام و می بلعید که یه وقت جاییش و از دست نده که ته حرفام بازم نفهمه نقش خودش تو این قضیه چی بوده.. – تا اومدم با این قضیه که من قراره تا آخر عمر.. تنها بچه اشون

ادامه مطلب ...
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 144

    خودم و عقب کشیدم‌ _من این طوری حرفم‌ نمیاد   _واقعا چیزیم هست بتونه تورو لال کنه!   اخمی کردم که نیشخندی زدو ادامه داد _لازم‌ به‌ ذکر بگم بین من و تو هیچی نیست پس نیاز نیست این طوری هول کنی و منم آدمی‌ نیستم بخوام…   پریدم کسط حرفای مسخرش _خیله خب بابا   سری تکون

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 263

        یاد رابطه پر از لذت دیشبمون.. باعث شد که آتیش خشمم کم شعله بشه و یه قدم عقب برم.. درینم از همین فرصت استفاده کرد و سریع از کنارم رد شد که بره.. منم خیره به آلبوم عکس پرت شده روی زمین.. نشستم و مشغول جمع کردنش شدم که صدای لرزونش.. از پشت سرم بلند شد:

ادامه مطلب ...
رمان طلوع

رمان طلوع پارت ۶۵

      _ تکون میدم جایی که درد میکنه رو بگو…     _ بله چشم…     از آرنج دستمو میگیره و مچمو آروم بلند میکنه….   درد بدی تو دستم میپیچه و صدای جیغمو تو گلوم خفه میکنم….   _ چند سالته؟   _ بیست و دو خانم دک…….آیییییی….   مچمو یهو فشار میده که دادم به

ادامه مطلب ...