رمان آووکادو پارت 5
کف دستم را محکم روی گونهام میکوبم و صدای لرزانم بالا میرود. – بیدار شو آلا… بیدار شو… هق میزنم و دیگر اهمیتی ندارد اگر صدایم توسط نگهبان کنار در شنیده شود… پاهایم جانی برای ادامه دادن ندارند و نفس نفس میزنم از حجم دردی که دارم… نگهبان با چشمان گرد شده نگاهم میکند و