11 اسفند 1401 - رمان دونی

روز: 11 اسفند 1401 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان آشپز باشی

رمان آشپز باشی پارت 37

    – آخه یه کاری هم با خودتون داشتم رئیس!   تعجب کردم، چه کاری می‌توانست با من داشته باشد؟ دست‌هایم را در هم گره کردم و کنجکاوانه گفتم:   – می‌شنوم!   – می‌تونم درو ببندم؟   تعجبم بیشتر شد، شاید این‌بار او می‌خواست پیش‌قدم شود و من را ببوسد.   ترسیده آب دهانم را فرو دادم… لعنت

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 7

    از در فرعیِ ویلای رهام خارج می‌شود و مرد قوی هیکلی که کنار خروجی منتظرش بود، خیلی سریع چتر مشکی رنگ را روی سرش می‌گیرد.   همانطور که با چشمان باریک شده سیگارش را آتش می‌زند، رو به مرد می‌پرسد.   – خبری نشده؟!   مرد صدایی صاف می‌کند و در جواب سؤال امید، با صدای آرامی می‌گوید

ادامه مطلب ...
رمان قایم موشک

رمان قایم موشک پارت 13

    خونسرد از پریسا می‌پرسه:   – دوست دختر امیری؟   پریسا گیج نگاهش می‌کنه و بدون اینکه بال بال زدن های منو ببینه، با مکث جواب می‌ده:   – آره…   لبخند دیارا عمیق تر می‌شه. دستشو سمت پریسا دراز می‌کنه.   – خوشبختم. منم دیارام. زن امیر!   چشممو محکم می‌بندم. دیارا واقعاً سلیطه بود.   پریسا

ادامه مطلب ...
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 271

          یکی از دخترها صدایش را بالا برد   _ اسمت چیه دخترجون؟   نگاهی سمتشان انداخت هر دو پیراهن و دامن کوتاه به تن داشتند مثل خدمتکار های آمریکایی!   زنی که برای کمک به خانه ی حاج بابایش می آمد همیشه روسری اش را چندین دفعه دور گردنش تاب میداد!   سکوت کرد اما

ادامه مطلب ...
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 128

    با خنده چشم هام رو گرد کردم: -بیشعور..   -اِاِ خیلی زشته جلوی بچه..از الان به بچه ام حرفای بد یاد نده…   از پرروییش خنده ام گرفت و چشم غره ای بهش رفتم: -خیلی پررویی..   خندید و اون یکی دستش رو روی شکمم گذاشت: -دخترِ بابا چطوره؟..   -خوبه باباش..امروز خیلی اروم بوده..   چشم هاش

ادامه مطلب ...
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 270

        علیرضا پوف کشید   _ آب شده رفته تو زمین از تو جیبم درش بیارم؟   آلپ‌ارسلان دستی در هوا تکان داد و وارد اتاق شد   علیرضا صدایش را بالا برد   _ بابا نیست به جون پری نیست!   دخترک با خنده ای لوس لب هایش را غنچه کرد   _ جون منو چرا

ادامه مطلب ...

دانلود رمان کام بک pdf از آنید 8080

  خلاصه رمان : کام_بک »جلد_دوم فلش_بک »جلد_اول       محراب نیک آئین سرگرد خشن و بی رحمی که سالها پیش دختری که اعتراف کرد دوسش داره رو برای نجاتش از زندگی خطرناکش ترک میکنه و حالا اون دختر رو توی ماموریتش میبنه به عنوان یک نفوذی..

ادامه مطلب ...

دانلود رمان فلش بک pdf از آنید 8080

  خلاصه رمان : فلش_بک »جلد_اول کام_بک »جلد_دوم       محراب نیک آئین سرگرد خشن و بی رحمی که سالها پیش دختری که اعتراف کرد دوسش داره رو برای نجاتش از زندگی خطرناکش ترک میکنه و حالا اون دختر رو توی ماموریتش میبنه به عنوان یک نفوذی..

ادامه مطلب ...
رمان آشپز باشی

رمان آشپز باشی پارت 36

    در هال را که مهیار پشت سرش باز گذاشته بود را بستم. دوباره تنهایی و عذاب‌وجدان با هم سراغم آمدند.   لاله را این مدت شناخته بودم، زن نجیبی بود، نه از جنس تینا و نه به پررویی خواهرش حنانه.   با همه مهربان بود اما ندیدم برای مردی غمزه بیاید یا خودش را لوس کند… انگار نه‌

ادامه مطلب ...
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 153

    چند بار دست کشیدم تو موهام… برای بار هزارم تو اتاق چرخ زدم تا یکم رو خودم مسلط بشم و در آخر از اتاق زدم بیرون و سمت سالن پایین که سر صداش تا بالام میمومد قدم برداشتم پله ها رو دو تا یکی می‌گذروندم و همین‌طور که اطرافم و میکاویدم و به یک باره نگاهم زوم شد

ادامه مطلب ...