رمان آووکادو پارت 20
انگشت اشارهاش را تهدید وارانه سمتم میگیرد و از بین دندانهای کیپ شدهاش میغرد – فقط بفهمم دروغ گفتی مثل اون دفعه، نه به ننهت رحم میکنم نه به خودت… سیاه و کبودت میکنم آلا… حرفی نمیزنم و او با همان مقدار خشم از اتاقم بیرون میزند. زانوان سست شدهام تحلیل میروند و همانجا، روی زمین