24 فروردین 1402 - رمان دونی

روز: 24 فروردین 1402 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 25

  لبم را تر می‌کنم.   – بیا معامله کنیم.   نگاهش برق می‌زند و ابرو بالا می‌اندازد، انگار از جسارتی که خرجش می‌کنم، خوشش می‌آید..   – خب؟!   دستم را بلند می‌کنم تا مقنعه ام را بالا بکشم که امر می‌کند   – تکون نخور، حرفت رو بزن.   بی‌تفاوت به تحکم صدای او و ترس بی‌اندازه‌ی خودم،

ادامه مطلب ...
رمان قایم موشک

رمان قایم موشک پارت 23

    – اومدم کیش… یکی از بچه ها فهمید. دعوتم کرده ویلاش.   نیم نگاهی به ساعتم می‌ندازم و با ایما و اشاره به دیارا می‌گم:   – زود باش شب شد!   و بعد توی تلفن به مجید می‌گم:   – خب که چی؟   دیارا خونسرد جلوی آینه خم می‌شه و رژ قرمزش رو چند دور روی

ادامه مطلب ...
رمان گاهوک

رمان گاهوک پارت 2

            چیزی نگفت و فقط خیره نگاهم کرد.   لبخندی زد و کوتاه بهش نگاه کردم، چهره ساده اما زیبایی داشت. چشم های قهوه‌ای رنگ و موهای یکدست سیاهِ کوتاه که فرق باز کرده بود.   چند ثانیه گذشت و من دوباره صداش رو شنیدم.   -ولی من اسمم رو بهت میگم، اسم من آهوئه.

ادامه مطلب ...
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 2

    #چند‌ماه‌قبل   جنگلی های وحشی اش را از کوچه ی باریک و در سفید رنگ زنگ زده گرفت و رو به راننده گفت:   _ همینجاست.   راننده لُنگ هزار تکه ی چرکش را به صورت عرق کرده اش کشید و نفس خسته اش را بیرون داد.   _ نگفتی از هزار تا کوچه پس کوچه باس رد

ادامه مطلب ...
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 146

    منظورش به کار چند ساعت پیش سامان بود که بخاطره تماس مادر عسل با من دعوا کرده بود…   قبل از سامان، با کلافگی گفتم: -سامیار بس کن..بذار یکم ارامش داشته باشیم..باز بحث درست نکن…   غمگین نگاهم کرد و حرفی نزد که سامان با صدای ارومی گفت: -حق با تواِ داداش..ببخشید..   -همیشه حق با من بوده

ادامه مطلب ...
رمان ماهرخ

رمان ماهرخ پارت 17

        ماهرخ عقب کشید و صفیه نفس نفس زنان خواست بلند شود که لحظه ای کمرش تیر کشید و صدای آخش بلند شد.     ماهرخ دست پاچه خم شد: وای صفیه خانوم چی شد…؟!   همزمان سگ صدایی دیگر داد که صفیه کم مانده بود گریه کند.   -من خوبم… شما این و از اینجا دور

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 289

        – پس ثابت کن.. نه با راه به راه پس زدنش.. این که ولش کنی به امون خدا با امید به این که یه زندگی دیگه دور از تو واسه خودش بسازه و هیچ احتمالی وجود نداشته باشه درگیر این بیماری بشه اسمش عشق نیست.. آفرینم تا الآن بهت فهموند که همچین چیزی رو نمی خواد..

ادامه مطلب ...
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 188

    اما با یاد استراحتا و خوابای زیادم یا وقتی داشتم موهام‌ و دوباره رنگ میکردم‌ و حالم بد شد به این حقیقت تلخ بیشتر و بیشتر پی می‌بردم در آخر با یاد آخرین رابطم با جاوید آه از نهادم بلند شد و دنیا جلو چشمام تیره و تار شد…   احساس میکردم نمیتونم نفس بکشم و بغضِ تو

ادامه مطلب ...

صدای سکوت پارت ۲۱

پویا – کجا میری؟ هدیه حتی سرش را برنگرداند و سریع از در بیرون رفت. وقتی سوار ماشین کاوه شد نمی‌توانست چیزی بگوید کاوه- هدیه خوبی؟ رنگت پریده چرا؟ هدیه با نگاه های لرزان به کاوه نگاه کرد. کاوه کمی جلوتر نگه داشت و خودش را رو به روی هدیه کرد -پویا باهات کاری کرده؟ هدیه سرش را به نشانه

ادامه مطلب ...

دانلود رمان طهران 55 pdf از مینا شوکتی

  خلاصه رمان :       در مورد نوا دختری جسور و عکاسه که توی گذشته شکست بدی خورده، اما همچنان به زندگیش ادامه داده و حالا قوی شده، نوا برای نمایشگاهه عکاسیش میخواد از زنهای قوی جامعه که برخلاف عرف مکانیک شدن عکس بگیره، توی این بین با امیریل احمری و خانواده ی احمری آشنا میشه که هنوز

ادامه مطلب ...
رمان ملورین

رمان ملورین پارت 35

    با صدای تقه های ارامی که به در کوبیده میشد جفتشان از خواب پریدند.   ملورین هول شده نیم خیز شد و با صدایی که از خواب الودگی گرفته بود گفت:   – بله؟   صدای مینو از آنطرف بلند شد:   – ابجی ملو من گشنم! بیام تو؟   پتو را تا روی سینه اش بالا کشید

ادامه مطلب ...