26 فروردین 1402 - رمان دونی

روز: 26 فروردین 1402 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان حورا

رمان حورا پارت 38

    کراواتش را مرتب کردم. سعی میکردم نگاهم به چشمانش نیفتد، بغض امانم را بریده بود و میترسیدم با دیدن نگاهش، بغضم بترکد.   داشتم همسرم را برای ازدواج دومش راهی میکردم. چند روز دیگر هم دست زنش را میگرفت و مقابل چشمانم به این خانه میاورد.   هنوز هم نمیدانم به کدامین گناه به این عذاب دچار شدم،

ادامه مطلب ...
رمان ملورین

رمان ملورین پارت 36

    ملورین اما بی توجه به حرف های مینو و محمد مشغول لقمه گرفتن برای مینو بود.   به ارامی لقمه‌ای کوچک در دهانش گذاشت و گفت:   – بخور صبحونتو عزیزم عمو محمد باید بره کار داره.   مینو دست کوچکش را تند تند به نشانه‌ی خداحافظی تکان داد و گفت:   – خداحافظی عمو محمد.   به

ادامه مطلب ...

چت روم *ادا سیبیلو*119

چرا هیشکی عاشق چشم ابروی ادا سیبیلو نمیشه؟! 😈 چت روم های بعدی 120)یاس 121)پارسا 122)پریناز 123)رحی 124)فاطمه(جدید) 125)آیلین خب اگ خواستید برا اونایی ک نزدیم هم میزنیم بعد این چت روما و اگر نخواستید بازم میره از اول:)

ادامه مطلب ...
رمان هامین

رمان هامین پارت 11

      وقتی به سختی از سرویس بهداشتی بیرون اومدم چشمم به هامین خان افتاد.   نمی‌دونم چرا اما فکر می‌کردم قابل اعتماد‌ترین فرد این جمع اون باشه…   تمام ذهنم پر شده بود از مردی که چمباتمه زده بود و درحال نوازش سر یه گربه‌ی کثیف و خیابونی بود!   بااون کت و شلوار گرون قیمت، بی‌توجه به

ادامه مطلب ...
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 189

        یکی از مردان حاضر در جمع که چشمانش از همان لحظه ورود دخترها به سالن ، روی آنها نشسته بود ، با جام شراب درون دستش به دخترها اشاره کرد و با صدای کشیده ای که ناشی از مستی بود ، پرسید :       ـ این حوری های بهشتی به اون هدیه ها مربوطن

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 290

        دیگه بیشتر از این نمی تونستم منتظر کوروش بمونم.. اگه می خواستم خوش بین باشم و به اتفاقات بدی که می تونست فاتحه این دوستی و شرکتی که انقدر برای پا گرفتنش زحمت کشیدم و خون دل خوردم و بخونه فکر نکنم.. احتمال می دادم که جایی دستش بنده که نمی تونه جواب بده و با

ادامه مطلب ...
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 189

    ×××     به برگه سنوگرافی تو دستم مات زده خیره بودم و اشکام صورتم‌ رو خیس میکرد هر کار میکردم این اشکا تمومی نداشت… حتی حرفای فرزانم برام دل گرمی نبود تنها مسعلم این بود که من الان از مردی باردارم که از همه برام غریبه تر شده با زنگ خوردن گوشیم‌ نگاهم و بهش دادم… می‌دونستم

ادامه مطلب ...

دانلود رمان ما دیوانه زاده می شویم pdf از یگانه اولادی

  خلاصه رمان :       داستان زندگی طلاست دختری که وقتی هنوز خیلی کوچیکه پدر و مادرش از هم جدا میشن و طلا میمونه و پدرش ، پدری که از عهده بزرگ کردن یه دختر کوچولو بر نمیاد پس طلا مجبوره تا تنهایی هاش رو تو خونه عموی بزرگش پر کنه خونه ای با یه دختر و دو

ادامه مطلب ...
رمان بوسه بر گیسوی یار

رمان بوسه بر گیسوی یار پارت 173

          عمو منصور دستش را میکشد تا بنشاند و میگوید: -باشه پسرم… اومد… بشین!   خنده ام را به سختی فرو میدهم و به خدا که جواب مثبت دادن به این آدم، مساوی ست با سوژه شدنم تا آخرِ عمر! همین را میخواهد… نه؟!!   -سلام…   همه جوابم را میدهند. و بهادر همانطور خیره خیره

ادامه مطلب ...