رمان حورا پارت 38 - رمان دونی

 

 

کراواتش را مرتب کردم. سعی میکردم نگاهم به چشمانش نیفتد، بغض امانم را بریده بود و میترسیدم با دیدن نگاهش، بغضم بترکد.

 

داشتم همسرم را برای ازدواج دومش راهی میکردم.

چند روز دیگر هم دست زنش را میگرفت و مقابل چشمانم به این خانه میاورد.

 

هنوز هم نمیدانم به کدامین گناه به این عذاب دچار شدم، اما قطعا تحملم هم بالاتر رفته که تا اینجای کار دوام آورده ام.

 

_ تو حتی جرات نداری تو چشام نگاه کنی!

 

بی اختیار نگاهم را بالا کشیدم. اخم های درهمش او را جذاب تر میکرد.

 

همیشه برای من میخندید اما من عاشق همین اخم هایش شده بودم.

 

از روزی که برای خواستگاری ام آمده بود خوشتیپ تر و جا افتاده تر بود.

 

حق داشتم که هنوز هم دلم برای این نامردترین مردِ دنیا میرفت…

 

_ من جرات خیلی کارا رو پیدا کردم عشقم…

 

طعنه ام را به جانش نشاندم و لبخند به لب دستی به یقه اش کشیدم.

 

_ چقدر خوشتیپ شدی قربونت برم… از خواستگاری خودمونم خوشتیپ تر شدی!

 

کلافه پلک هایش را روی هم فشرد و موهایی که برایش مرتب کرده بودم، با چنگ زدن بهم ریخت.

 

_ بگذر از این خواسته ات حورا، بگذر عمر من… میدونی که رو حرفت نه نمیارم، بگو نرم، بگو تمومش کنم…

بیخیال لجبازی و ادب کردنت میشم، فقط یه کلمه بگو نرو…

 

_ برو!

 

 

دهانش را برای گفتن حرفی باز کرده بود که با باز شدن یکباره ی در اتاق، بست و هر دو همزمان سمت در چرخیدیم.

 

چهره ی بشاش و خرسند مادر قباد همچون خاری در قلبم فرو رفت. اشک به چشمم نیشتر زد وقتی با چشم غره سمتم برگشت.

 

_ وا تو که هنوز آماده نیستی، بجنب ببینم… با اینکارا مراسمو بهم نزن منتظرمونن!

 

چه زود رنگ عوض کرده بود، حالا دیگر بدون هیچ ابایی مقابل قباد هم لحنش تند و تیز بود.

 

_ حورا نمیاد، شما برو منم الان میام.

 

قلبا نمیخواستم بروم و قباد هم مراعات حالم را کرده بود که شرط کرد در نبود من به خواستگاری میرود.

 

من هم از خداخواسته شرطش را پذیرفتم اما انگار زورم به سرنوشت نمیرسید.

 

_ قباد جانم تو به این کارای زنونه کاریت نباشه مادر.

 

هن هن کنان سمتم آمد و دستم را کشید. با خشونت سمت کمد هدایتم کرد و برایم دندان تیز کرد.

 

_ زود آماده شو، وقت تلف نکن… لاله گفته در صورتی که خودت باشی و رضایتتو اعلام کنی جواب مثبت میده.

 

آخ امان از لاله، دخترک کمر به قتلم بسته بود. آهی کشیدم و سری به تایید تکان دادم که صدای اعتراض قباد بلند شد.

 

_ گفتم نمیاد مامان، نشنیدی؟

توام حق نداری دست به اون کمد بزنی.

میتمرگی سرجات تا گورمو گم کنم و برگردم تو این خراب شده…

 

 

 

برعکس رفتار توهین آمیز و بی ملاحظه ای که با من داشت، در برابر قباد لطافت و نرمی به خرج میداد.

آن هم بیش از حد!

 

چینی به بینی اش داد و انگار که مقصر تمام این بدبختی ها من باشم، با غیظ نگاهم کرد.

 

بلافاصله لبخند مهربانی روی لب نشاند و با قدمهایی آرام سمت قباد رفت.

 

_ دور سرت بگردم شاه دوماد!

زنت خودش رفته خواستگاری، حالام تو مراسم باید باشه مادر.

اگه نیاد خالت دل چرکین میشه فکر میکنه راضی نیست.

لاله بچم، انقدر باشعوره گفته تا حورا شخصا اعلام رضایت نکنه جواب مثبت نمیده.

نمیخواد با نارضایتی بیاد تو این زندگی…

 

پوزخند صداداری زدم. بی شرفی را به حد اعلا رسانده بودند!

 

بمیرم برای شعور لاله!

چقدر هم برایش مهم است پا در چه زندگی ای میگذارد!

 

آن زمان که هنوز زیر خواب شوهرم نشده بود و قباد را از راه به در نکرده بود، برایش دلبری میکرد و مهم نبود رضایت من!

 

حالا شده باشعور، دخترک روانیِ عوضی!

هه، البته باید با هوویم مهربان تر از این حرفها باشم…

 

گلویی صاف کردم و عفونت زخم هایی که بر قلب و روحم زده بودند را درون خود محبوس نگه داشتم.

عجب صبری داشتم من…

 

_ الان آماده میشم.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.8 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان زهر تاوان pdf از پگاه

    خلاصه رمان :       درمورد یه دختر به اسمه جلوه هستش که زمانی که چهار سالش بوده پسری دوازده ساله به اسم کیان وارد زندگیش میشه . پدر و مادرجلوه هردو پزشک بودن و وقت کافی برای بودن با جلوه رو نداشتن برای همین جلوه همه کمبودهای پدرومادرش روباکیان پرمیکنه وکیان همه زندگیش جلوه میشه تاجایی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شوماخر به صورت pdf کامل از مسیحه زادخو

        خلاصه رمان:   داستان از جایی آغاز میشود که دستها سخن میگویند چشم هاعشق میورزند دردها زخم بودند و لبخند ها مرهم . قصه آغاز میشود از سرعت جنون از زیر پا گذاشتن قوائد و قانون بازی …. شوماخر دخترک دیوانه ی قصه که هیچ قانونی برایش معنا ندارد .     به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان به گناه آمده ام pdf از مریم عباسقلی

  خلاصه رمان :   من آریان پارسیان، متخصص ۳۲ ساله‌ی سکسولوژی از دانشگاه کمبریج انگلیسم.بعد از ده سال به ایران برگشتم. درست زمانی که خواهر ناتنی‌ام در شرف ازدواج با دشمن خونی‌ام بود. سایا خواهر ناتنی منه و ده سال قبل، وقتی خانوادمون با فهمیدن حاملگی سایا متوجه رابطه‌ی مخفیانه‌ی من و اون شدن مجبور شدم برم انگلیس. حالا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان اوژن pdf از مهدیه شکری

    خلاصه رمان :       فرحان‌عاصف بعد از تصادفی مشکوک خودخواسته ویلچرنشین می‌شه و روح خودش رو به همراه جسمش به زنجیر می‌کشه. داستان از اونجایی تغییر می‌کنه که وقتی زندگی فرحان به انتقام گره می‌خوره‌ به طور اتفاقی یه دخترسرکش وارد زندگی اون میشه! جلوه‌ی‌ بهار یه دختر خاصه… یه آقازاده‌ی فراری و عصیانگر که دزدکی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سرمای دلچسب
دانلود رمان سرمای دلچسب به صورت pdf کامل از زینب احمدی

    خلاصه رمان سرمای دلچسب :   نیمه شب بود و هوای سرد زمستان و باد استخوان سوز نیمه شب طاقت فرسا بود و برای ونوس از کار افتادن ماشینش هم وضعیت و از اینی که بود بد تر کرده بود به اطراف نگاه کرد میترسید توی این ساعت از شب از ماشینش بیرون بره و اگه کاری انجام

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طور سینا pdf از الهام فتحی

    خلاصه رمان :         گیسو دختری که دو سال سخت و پر از ناراحتی رو گذرونده برای ادامه تحصیل از مشهد به تهران میاد..تا هم از فضای خونه فاصله بگیره و هم به نوعی خود حقیقی خودش و پیدا کنه…وجهی از شخصیتش که به خاطر روز های گذشته ازش فاصله گرفته و شاید حتی کاملا

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
زلال
زلال
1 سال قبل

من دیگه نمیخونم این رمان رو عصابم خراب میشه

Roya
Roya
1 سال قبل

حرف برای گفتن پیدا نمی کنم که بگم برای حورا واقعا متاسفم برای حورا😑

.Hasti@
.Hasti@
1 سال قبل

دیگه موندم چی بگم از دست این حورای گورخر احمق

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x