رمان حورا پارت 49
منتظر نگاهش کردم، سر به زیر شده با خجالتی آشکار گفت: _ ممنونم…امیدوارم، امیدوارم منو ببخشی… دست زیر چانهاش گذاشته سرش را بالا کشیدم: _ کیمیا درسته که رفتارهای درستی باهام نداشتی، اما ازت دلخور نیستم…حتی میتونم بهت حق بدم یجورایی، خونوادگی دلتون میخواست دخترخالهت عروس خونهتون بشه و من، سر و کلهم