رمان بوسه بر گیسوی یار پارت 192
تهدیدش برای اتابک اهمیتی ندارد… که با پوزخند پرتاسفی خیره به من میگوید: -نمیفهمی تو چه دامی افتادی… نمیفهمی داری با زندگیت چیکار میکنی… میخواهم جوابش را بدهم، که نمیگذارد و میگوید: -چشمتو باز کن، ببین با چه جونوری وصلت کردی! این جونور زندگیتو مثل زندگی اروند به باد میده… نذار بازیت بده حورا! جلو میروم و هرچند… حرفهایش