22 خرداد 1402 - رمان دونی

روز: 22 خرداد 1402 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان حورا

رمان حورا پارت 63

        اخرین لباس را از لباس شویی بیرون کشیدم و در سبد گذاشتم. سبد را برداشتم و به سمت رخت‌آویز رفتم.   مشغول پهن کردن لباس‌ها جلوی آفتاب بودم که صدای در اتاق شنیدم.   کمی سر کج کردم و از میان در، کیمیا را دیدم که به دنبالم میگشت:   _ اینجام…   به دنبال صدایم

ادامه مطلب ...
رمان شاه خشت

رمان شاه خشت پارت 32

    با صدای فرهاد به خودم آمدم.   _ پریناز، پیاده نمی‌شی؟   کِی ایستاد؟ اصلاً نفهمیدم!   انگار بلیط عبور موقت بهشت را پیش‌کشم می‌کرد.   _ پیاده بشم؟   _ سهند و سدا می‌خواستن خرید کنن.   مکث کرد.   _ چیزی اگه می‌خوایی پیاده شو وگرنه بشین داخل ماشین.   دستم به دستگیره رفت قبل‌از این‌که

ادامه مطلب ...

گربه سیاه پارت 6

    از  تو کمد یه دست لباس برداشتم خیلی ساده به خودم رسیدم نه آرایشی نه رنگ و لعابی   از اتاق بیرون رفتم دیدم بابام آماده شده و تو حیاطه منم رفتم در پارکینگو باز کردم سوار ماشین شدم میکال سرش تو گوشی بود مامان و بابا باهم مشغول حرف زدن بودن   هندزفری مو در آوردم رفتم

ادامه مطلب ...

دانلود رمان همین که کنارت نفس میکشم pdf از رها امیری

  خلاصه رمان:       فرمان را چرخاندم و بوق زدم چند لحظه بعد مرد کت شلواری در را باز میکرد میدانستم مرا می شناسد سرش را به علامت احترام تکان داد ماشین را از روی سنگ فرش ها به سمت پارکینگ سرباز هدایت کردم. بی ام دابلیو مشکی رنگ اولین چیزی بود که توجه ام را جلب کرد

ادامه مطلب ...

دانلود رمان نذار دنیا رو دیونه کنم pdf از رویا رستمی

  خلاصه رمان:     ازدختری بنویسم که تنش زیر رگبار نفرت مردیه که گذشتشو این دختر دزدید.دختریکه کلفت خونه ی مردی شدکه تا دیروز جرات نداشت حتی تندی کنه….روزگار تلخ می چرخه اما هنوز یه چیزایی هست….چیزایی که قراره گرفتار کنه دختریرو که از زور کتک مردی سرد و مغرور لال شد…پایان خوش…قشنگه شخصیتای داستان:پانیذ۱۷ ساله: دختری آروم که

ادامه مطلب ...
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 247

    سکوت شد و پشت سرش دیگه صدای پچ پچام قطع شد!… آیدین ناباور نگاهم میکرد و کلافگی از سر و روش میبارید! حقم داشت کی تو محل کار ازین اتفاقا افتاده بود که این بشه دومیش!؟ نگاهم و به آوا دادم که با صورت خیس از اشک نگاهم میکرد و این بار آروم ولی با خشم گفتم: _برو

ادامه مطلب ...
رمان هامین

رمان هامین پارت 36

      پالتو‌هامونو که تحویل دادیم و به سمت سالن داخلی رفتیم.   هنوز پامونو داخل سالن نذاشته بودیم که یه چیزی مثل تیر از کنارم رد شد.   بهت زده چرخیدم و به دختر سفید پوشی که با دوتا دست بازوی هامینو گرفته بود و مثل میمون درختی بهش چسبیده بود نگاه کردم.   اگه قد بلندش نبود

ادامه مطلب ...
رمان مانلی

رمان مانلی پارت 32

#پارت_32 •┄┄┄┄┄┅•🦋•┅┄┄┄┄┄• آهی کشید و منتظر نگاهم کرد. هنوز یک قاشق هم از غذایش نخورده بود _بگو ببینم چه‌کاری؟ چشمکی زدم و به غذایش اشاره زدم. _بخور سرد می‌شه. بعدا بهت می‌گم. کمی نگاهم کرد و بعد به آرامی مشغول خوردن غذایش شد. بعد از چند لحظه ظرف سالادش را جلوی من گذاشت که سوالی نگاهش کردم. _یادمه از بچه‌گی

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 339

            وقتی داشتم از منشی آدرس می گرفتم.. یا وقتی داشتم خودم و با عجله به این جا می رسوندم انگار ذهنم فقط داشت هول و حوش کار پیدا کردن می گذشت و به چیز دیگه ای اهمیت نمی داد.. حالا که دقتم بیشتر شده بود داشتم می فهمیدم که این آموزشگاه.. فقط.. فقط به

ادامه مطلب ...

چت روم آرامش دم بخت ⁦💆🏼‍♀️⁩

  ی روز وقتی که آرامش مجبور میشه برای ادامه راهش از وسط جنگل رد بشه میخوره ب تاریکی و شب میمونه صبح که از خواب بیدار میشه می بینه هیچ کدوم از وسایلش نیستن… اطرافو که نگاه می‌کنه ،می بینه که میمونا همه پولاشو بردن ،هر کاری میکنه بهش بر نمیگردونن ،،آرامش هم مجبور میشه دست خالی ب سفرش

ادامه مطلب ...

دانلود رمان طرار pdf از فاطمه غفرانی

  خلاصه رمان:         رمان طرار روایت‌گر دختر تخس، حاضر جواب و جیب بریه که رویای بزرگی داره. فریسای داستان ما، به طور اتفاقی با کیاشا آژمان، پسر مغرور و شیطونی که صاحب رستوران‌های زنجیره‌ای آژمان هم هست آشنا میشه و این شروع یک قصه اس…

ادامه مطلب ...