رمان آوای نیاز تو پارت 262
نیمچه لبخندی زدم و نیم نگاهی به چهره ی جاوید کردم، نفس عمیقی کشیدم که صدای جاوید این بار توجهم و جلب کرد _من چه دِینی به فرزان دارم!؟ با گفتن این جمله متعجب بهش خیره شدم فکر میکردم فراموش کرده این بحث و اما انگار هنوز موضوع پیامکا یادش بود تو سکوت خیره بهش بودم که