روز: تیر ۱۱, ۱۴۰۲ (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان آتش شیطان

رمان آتش شیطان پارت ۶

『آتـش‌شیطــٰان!』 ༄❥︎┅┄┄┅✵♥️🔥✵┅┄┄┅❥︎༄ #پارت_۶ یه هفته از اون ماجرا می‌گذشت و دیگه خبری از اون شیاد نبود. منم دیگه کم کم بی‌خیال انتظار الکی، شده بودم.   وقتی نمیدونستم چه برنامه ای تو سرش داره و چیکار می‌خواد بکنه، برای چی الکی خودم رو اذیت کنم؟؟ بعدا، همون موقع یه فکری به حالش می‌کردم!     تو این هفته فشار های

ادامه مطلب ...
رمان طلوع

رمان طلوع پارت ۱۲۷

        موبایلی که دیروز عصر برام خرید رو از رو کانتر برمیدارم و شماره ش رو میگیرم…..     جواب نمیده و چند بار دیگه هم میگیرم که بازم بی نتیجه میمونه……     حرصی میخوام پرتش کنم رو میز که یادم میاد گوشی درب و داغون قبلیم نیست و بیست میلیون پول براش رفته….    

ادامه مطلب ...

چت روم *۲۰ سالگی آتنا *🌺

    ✨تولد تو آغازیست برای یک دنیا مهربونیت ✨تولد تو همه ی خوبیهاست ✨تولد تو تمام زیبایی های زندگیست امروز روز تولد توست 🎂😍💋   تولدت مبارڪـ عزیزم 😍 https://dl.romandoni3.xyz/video_2023-06-29_20-40-10.mp4     ۱۲ تیر ماه ۱۴۰۲ از طرف دوستان مجازیت⁦❤️⁩

ادامه مطلب ...
رمان ماهرخ

رمان ماهرخ پارت ۵۱

      پلک هایش را باز کرد. کمی نیم خیز شد اما با درد خفیفی که زیر دلش پیچید اخم هایش درهم شد… دست روی شکمش گذاشت.   لخت بود… با یادآوری دیشب و رابطه اش با شهریار باعث لبخندی روی لبش شد…     دیشب حس و حال متفاوتی را تجربه کرده بود که در تمام بیست و

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت ۳۵۷

          برعکس دفعه پیش انقدر محترمانه رفتار کرد که دیگه نمی تونستم با جدیت بگم که احتیاجی نیست.. ولی بعد از شنیدن حرفاش.. واقعاً پیشش خجالتزده بودم و روم نمی شد بیشتر از این بهش زحمت بدم که گفتم: – همچین فکری نمی کنم ولی.. شما گفتید کار دارید.. منم نمی خوام مزاحم بشم. خودم می

ادامه مطلب ...
رمان حورا

رمان حورا پارت ۷۱

      با غضب ریمل را بسته در کیف انداختم:   _ چرا میخواد بیاد دنبالمون؟ مگه آژانسو ازمون گرفتن؟   لبخند دندان‌نمایی زد:   _ نمیاد دنبال من، میاد دنبال تو…   ابروهایم بالا پرید، کمی روی صورتش خم شدم:   _ تو خواب ببینه!   متعجب نگاهم کرد، من هم کیفم را چنگ زدم و با خداحافظی‌ای

ادامه مطلب ...
رمان هامین

رمان هامین پارت ۴۴

  نساءخاتون با یه دستمال درحال پاک کردن عرق روی پیشونی هامین بود.   با عجله سمت راست هامین نشستم و درحالی که به توضیح‌ سمن راجع‌به قرصای هامین گوش می‌دادم کیفمو باز کردم.   از بین انبوه قرص‌های رنگارنگ و متفاوت توی پاکت، دوتا قرصی که توی این مدت متوجه شدم زمان دردش می‌خوره رو جدا کردم.   برای

ادامه مطلب ...
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت ۲۲۰

        گندم ابرویی بالا انداخت و با چندبار جنباندن دهانش ، توانست محتویات دهانش را پایین بفرستد .       ـ با اینکه از این مرتیکه فرهاد اصلاً خوشم نمی یاد ، اما دستش درد نکنه عجب چلو گوشتی بود . بدجوری بهم چسبید ………… خدایی غذاش حرف نداشت .       احتیاجی نبود تا

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت ۳۵۶

          خیره به زمین لب زد: – قصد ناراحت کردنت و ندارم.. ولی حالا تا این جاش و گفتم و قراره علت این دشمنی رو برات بشکافم.. اینم باید بگم که شیش ماه توی کما بودم و یک سال بعدشم درگیر عوارض این بیهوشی طولانی مدت.. ضربه هایی که یکی پس از دیگری بهم وارد می

ادامه مطلب ...