رمان آتش شیطان پارت ۵۴
|آتش شیطان حاضر شده از اتاق خارج شدم که سارا و دایان رو سمت راستم دیدم. – تابش جون منم باهات میام و از اون طرف ماشین میگیرم خودم برمیگردم. سری به نشونه تایید تکون دادم که با گفتن ” میرم به مامان خبر بدم” ازمون فاصله گرفت و به سرعت، به