رمان گرداب پارت 200

5
(2)

 

 

 

به بدن خشک شده ام حرکت دادم و فنجونم رو روی عسلی گذاشتم…

 

بدون حرف و هیچ نگاهی بهشون، از جام بلند شدم و با حرص رفتم سمت اتاقم…

 

بی توجه به صدا کردن سورن، در اتاق رو پشت سرم بستم و شروع کردم به راه رفتن توی اتاق…

 

با حرص و بغض راه می رفتم و با خودم حرف می زدم..

 

حتی یه مشورت کوچک با من نکرد و فقط مامان رو راضی کرد و با هم به توافق رسیدن…

 

یعنی انقدر براش بی ارزشم که توجهی بهم نکنه و نظرم رو نپرسه؟…

 

بغضم رو قورت دادم و روی تختم نشستم و زیر لب غر زدم:

-پسره ی بیشعورِ خودخواه..حتی ناراحتیمم براش مهم نیست..یه نیم نگاهم بهم ننداخت تا حالمو ببینه…

 

بق کرده روی تخت دراز کشیدم و توی خودم جمع شدم..

 

چطوری طاقت بیارم که سورن دیگه اینجا نباشه و هر روز نبینمش…

 

من دلم به همین خوش بود که هرصبح قبل رفتن سرکار میدیدمش و وقتی هم برمی گشتم اینجا بود و ذوق می کردم….

 

دلم گرفته بود و بغضم هرلحظه بزرگتر میشد..

 

با یاده حرف هاش بغضم ترکید و دستم رو محکم روی لب هام فشردم تا صدام بیرون نره…

 

می خواست مستقل بشه و راحت و تنها زندگی کنه که چی بشه…

 

که راحت بره و بیاد و کسی کاری به کارش نداشته باشه و هرکاری هم دلش خواست انجام بده…

 

اگه باز می رفت طرف مواد چی..یا از یکی خوشش می اومد و عاشق میشد چی…

 

 

اونوقت من باید چه غلطی می کردم..حداقل وقتی اینجا باشه می فهمم داره چکار میکنه…

 

جنین وار پاهام رو توی شکمم جمع کردم و بالش رو از زیر سرم برداشت و گذاشتم روی صورتم و گریه ام شدت گرفت….

 

اگه یکی از این دوتا اتفاق می افتاد، من دق می کردم..

 

حالا که بخاطره ما برگشته بود اینجا، حق نداشت تنهامون بذاره…

 

حالا که دل من رو به وجودش خوش کرده بود، حق نداشت به اسم مستقل شدن ولم کنه و بره…

 

من کلی برای خودم خیال بافی کرده بودم..

 

با فکری که یهو تو سرم جرقه زد، مثل برق گرفته ها بالش رو کنار زدم و با وحشت تو جام نشستم…

 

چرا تا حالا به این فکر نکرده بودم..من که هرثانیه کنارش نبودم ببینم چکار میکنه…

 

شاید اینجا عاشق یکی شده بود و برای همین برگشته بود…

 

یعنی واقعا می تونست برای این اومده باشه؟..یعنی انقدر بد بود که مارو بهونه کرده باشه و بخاطره یکی دیگه اومده باشه؟!….

 

سورن می تونست همچین ادمی باشه؟!..

 

چرا تا حالا بهش فکر نکرده بودم..چرا انقدر راحت خر شدم و حرف هاش رو باور کردم…

 

هیچ دلیل دیگه ای نمی تونستم برای رفتنش و تنها خونه گرفتنش پیدا کنم…

 

اشک هام دوباره جاری شد و جفت دست هام رو روی لب هام فشردم و زار زدم…

 

خدایا اگه همچین چیزی باشه من دق میکنم..

 

 

 

برام سخت بود حتی به خودم اعتراف کنم اما دوست داشتن من ساده نبود…

 

حالا که داشتم این فکرهارو می کردم می فهمیدم احساس من به سورن مثل احساسم به البرز و کیان نبود….

 

اعترافش سخت و برام پر از وحشت بود اما من عاشق سورن شده بودم…

 

قلبم داشت می ترکید با این فکرها..جلوی اشک هام رو نمی تونستم بگیرم…

 

چرا بی توجه به احساس سورن، گذاشته بودم محبتش انقدر توی دلم پررنگ بشه که به عشق تبدیل بشه….

 

حالا که دست احساسم پیش خودم رو شده بود و توی دلم به عشقش اعتراف کرده بودم، چطوری باید باهاش روبه رو میشدم….

 

اگه اون متقابلا این احساس رو به من نداشت اونوقت من باید چکار می کردم…

 

شاید حدسم درست بود و سورن اینجا عاشق کسی شده بود و برای همین اومده بود…

 

حالا من چطوری باید تحمل می کردم..چطوری با یکی میدیدمش و دم نمی زدم…

 

انقدر به من محبت کرد و باهام مهربون بود و با احساس رفتار کرد که من گرفتارش شدم…

 

کدوم پسری با یه دختر، مثل سورن با من رفتار می کرد که عاشقش نشم و محبتش رو دوستانه و یا حتی برادرانه تلقی کنم….

 

اونطوری که سورن به من نگاه می کرد، هیچکس تو دنیا بهم نگاه نکرده بود…

 

من حق داشتم عاشقش بشم اما اون چی؟!..

 

اون چرا باید عاشق من میشد..عاشق کسی که به تازگی نامزدیش رو بهم زده و حتی می دونست نامزدش باهاش چکارها کرده…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۸۰۴۳۱۱۹۹

دانلود رمان تب pdf از پگاه 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :         زندگی سه فرد را بیان می کند البرز ، پارسا و صدف .دختر و پسری که در پرورشگاه زندگی کرده و بعدها مسیر زندگی شان به یکدیگر گره ی کور می خورد و پسر دیگری که به دلیل مشکلاتش با آن ها…
IMG 20230123 235605 557 scaled

دانلود رمان معشوقه پرست 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :         لیلا سحابی، نویسنده و شاعر مجله فرهنگی »بانوی ایرانی«، به جرم قتل دستگیر میشود. بازپرسِ پرونده او، در جستوجو و کشف حقیقت، و به کاوش رازهای زندگی این شاعر غمگین میپردازد و به دفتر خاطراتش میرسد. دفتری که پر است از…
IMG 20210815 000728

دانلود رمان عاصی 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:         در انتهای خیابان نشسته ام … چتری از الیاف انتظار بر سر کشیده ام و … در شوق دیدنت … بسیار گریسته ام …
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۸۰۲۵۸۳۸۵

دانلود رمان طلاهای این شهر ارزانند از shazde_kochool 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :     یه مرد هفتادساله پولداربه اسم زرنگارکه دوتا پسر و دوتا دختر داره. دختردومش”کیمیا ” مجرده که عاشق استادنخبه دانشگاهشون به نام طاهاست.کیمیا قراره با برادر شوهر خواهرش به اسم نامدار ازدواج کنه ولی با طاها فرار می کنه واز ایران میره.زرنگار هم در…
Screenshot ۲۰۲۲ ۰۳ ۳۱ ۲۲ ۴۴ ۲۴

دانلود رمان خلسه 0 (0)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:       “خلسه” روایتی از زیبایی عشق اول است. مارال دختر سرکش خان که در ۱۷ سالگی عاشق معراج سرد و مغرور میشود ولی او را گم میکند و سالها بعد روزی دوباره او را می‌بیند و …      
رمان در پناه آهیر

رمان در پناه آهیر 0 (0)

2 دیدگاه
خلاصه رمان در پناه آهیر افرا… دختری که سرنوشتش با دزدی که یک شب میاد خونشون گره میخوره… و تقدیر باعث میشه عاشق مردی بشه که پناه و حامی شده براش.. عاشق آهیر جذاب و مرموز !    
InShot ۲۰۲۳۰۶۲۵ ۱۴۰۱۳۷۸۷۶

دانلود رمان شکسته تر از انار pdf از راضیه عباسی 3.7 (3)

2 دیدگاه
  خلاصه رمان:         خدا گل های انار را آفرید. دست نوازشی بر سرشان کشید و گفت: سوار بال فرشته ها بشوید. آنهایی که دور ترند مقصدشان بهشت است و این ها که نزدیکتر مقصدشان زمین. فرشته ها بال هایشان را باز کرده و منتظر بودند. گل…
InShot ۲۰۲۳۰۶۱۵ ۲۲۲۸۱۵۶۲۸

دانلود رمان بغض ترانه ام مشو pdf از هانیه وطن خواه 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       ترانه دختری از خانواده ای اصیل و پولدار که از بچگی نامزد پسرعمویش، حسام است. بعد از مرگ پدر و مادر ترانه، پدربزرگش سرپرستیش را بر عهده دارد. ترانه علاقه ای به حسام ندارد و در یک مهمانی با سامیار آشنا میشود. سامیاری که…
اشتراک در
اطلاع از
guest

2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Mahsa
Mahsa
8 ماه قبل

هی داره مزخرف تر میشه پارتا

‌‌ ناشناس
‌‌ ناشناس
پاسخ به  Mahsa
8 ماه قبل

اره واقعا

دسته‌ها

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x