رمان تارگت پارت 421
کم مونده بود داد بزنم،، نمی دونستم چه جوری باید بفهمم که درين ده دقیقه پیش واقعاً این جا بوده یا نه.. تا این که چشمم به دوربین های شرکت خورد و حواس به شدت پرت شده ام.. جمع شد به راهی که خیلی راحت می شد ازش به یقین رسید.. هرچند که همین الانشم خیلی چیزا