رمان آووکادو پارت 124
نگاهی کوتاه به اصلان خان میکنم – انگار دارن هوشیار میشن… او هم مانند من کمی سرش را خم میکند – فهیمه؟! فهیمه خانم نالهی دیگری میکند و من آب دهانم را قورت میدهم و علت آشوب درونم را نمیتوانم درک کنم. – فهیمه جان خوبی؟! – آی، امید… پسرم… اصلان خان دست روی شانهاش میگذارد و من هم