3 دیدگاه

رمان آتش شیطان پارت 153

5
(2)

#پارت354

 

 

 

 

 

 

سد چشمام بالاخره شکسته شد و قطره های اشک، یکی پس از دیگری از هم پیشی گرفته و سقوط کردن!

 

حامد که حالم رو دید منو به آغوش کشید.

وقتی بین بازو های مردونش قفل شدم، مثل بچه ای بی پناه، هق هقم بلند شد.

 

دلم نمی‌خواست تو این شرایط به احساسات خودم فکر کنم و می‌خواستم هرچه زودتر مشکل مامان رو حل ‌کنم؛ اما با حرفایی که حامد بهم زد، تمام مقاومتم رو درهم شکست!

 

منی که تو حساس ترین سن ممکن پدرم رو از دست داده بودم، حالا نمی‌تونستم اینو هضم کنم که اون تمام مدت زنده بوده و جایی زیر همین آسمون بزرگ نفس می‌کشیده!

 

تمام اون چند سال و قبل از اومدن حامد به زندگیمون که به سخت ترین حالت ممکنش گذشت، می‌تونست اصلا اتفاق نیوفته!

 

پدرم می‌تونست بجای گرفتن این تصمیم احمقانه، مثل یه مرد واقعی از زن های زندگیش حمایت کنه!

 

هیچ جوره تو کتم نمی‌رفت که برای محافظت از ما، مجبور به ترکمون شده باشه!

 

نمی‌دونم چند دقیقه تو آغوش مرد ترین مردی که توی زندگیم دیده بودم، اشک می‌ریختم و اون بی حرف فقط سرم رو نوازش می‌کرد!

 

دلم می‌خواست باهاش حرف بزنم و از تمام عقده ها و احساساتی که جریحه دار شده بود بگم، اما توانش رو نداشتم.

 

فقط تونستم با اشک ریختن احساساتم رو تخلیه کنم و حالا از حامد ممنون بودم که اون مقاومت اولیه‌ام رو شکست!

 

مطمئن بودم نمی‌تونستم تا آخرش دووم بیارم و بالاخره از پا در میومدم!

 

وقتی لرزش شونه هام کمتر شد و اشک هام بند اومد، حامد منو از خودش فاصله داد و به صورتم خیره شد.

 

چتری هام رو به بغل های گوشم داده و بوسه ای پر محبت به پیشونیم کاشت.

 

با بوسه‌اش، دو قطره دیگه همزمان از چشمام پایین افتاد.

لباش رو با مکث از پیشونیم برداشت و گفت:

 

– الان بهتری؟!

 

#پارت355

 

 

 

 

 

 

بی حرف‌ سری به تایید تکون دادم که سرم رو به شونش تکیه داده و سر خودش رو روی سرم گذاشت.

 

با صدایی گرفته پرسیدم:

 

– شما حالت خوبه؟!

 

– چی گفتم الان؟

گفتم بجای نگرانی برای ما، به فکر خودت باش!

 

مکثی کرد و پرسید:

 

– میتونم راجع به پدرت سوال بپرسم؟

البته اگه اذیتت میکنه، فکر کن اصلا همچین چیزی نگفتم!

 

دمی گرفته و جواب دادم:

 

– نه مشکلی نیست!

یکم دیگه باید مقابلش وایستم و از خودمون دفاع کنم!

 

شونم رو کمی فشرد و گفت:

 

– چطوری از زنده بودنش مطلع شدی؟!

 

موندم جوابش رو چی بدم!

چرا به اینجاش فکر نکرده بودم؟!

 

چطوری باید جریان رو تعریف می‌کردم که پای دایان از ماجرا بیرون می‌موند؟؟

 

– تو یکی از پرونده هام بهش برخوردم!

 

– یعنی اومد دیدنت؟!

 

– نه خودم اتفاقی متوجه زنده بودنش شدم، وقتی سوابقش رو چک کردم فهمیدم که چند وقتی هست از اون حالت قبلی خارج شده و مدارک زنده بودنش هست!

باید چک کنم ببینم میشه برای مامان درخواست طلاق غیابی داد یا نه!

ولی فکر نمی‌کنم تاثیری داشته باشه؛ از همین الان نتیجه رو میدونم!

آدمی که این همه سال مرگ خودش رو جعل کرده بوده، قطعا فکر همه حرکات منو هم کرده و براشون برنامه داره!

 

#پارت356

 

 

 

 

 

 

با صدایی که کمی بم تر شده بود، پرسید:

 

– یعنی دوباره می‌خواد مادرت رو برگردونه؟!

 

جوابی برای سوالش نداشتم، اما ما باید خودمون رو برای بدترین حالت ممکن آماده می‌کردیم!

 

حامد که سکوتم رو دید، بعد از کمی فکر کردن جواب داد:

 

– من که چیزی از این قانونا سر درنمیارم عزیزم اما هرجا به کمک احتیاج داشتی بهم بگو، من همه جوره پشتتم!

حتی اگه به همکار نیاز داشتی و نخواستی با همکارای شرکتت که هرروز باهاشون چشم تو چشم میشی مشورت کنی؛ بهم بگو تا از وکیل های شرکتم رو بهت معرفی کنم.

 

 

لبخندی به حرفش زدم.

فکرش تا کجا رفته بود!

 

اتفاقا امروز ظهر که داشتم بهش فکر می‌کردم و تو فکر همکاری بودم، نمی‌خواستم از هیچ کدوم از وکلای شرکت کمک بگیرم!

 

با اینکه همشون جز بهترین ها بودن، اما نمی‌خواستم همچین مسئله شخصی رو وارد محفل حرفاشون بکنم!

 

– مرسی که به اینجاش هم فکر کردی!

اگه به همکار احتیاج داشتم، حتما ازت کمک می‌گیرم!

 

– خوبه!

شرکت من رو که قابل ندونستی وکیلش بشی، اما منم وکیلای خوبی دارم!

 

خنده کوتاهی کردم.

این بحث رو هر چندوقت بکبار، با خنده می‌گفت و اذیتم می‌کردم!

با اینکه دلیلش رو بارها براش توضیح داده بودم.

 

دوباره همون حرف های گذشته رو تکرار کردم:

 

– نمی‌خواستم اولین پرونده ای که میگیرم، مال شرکت یکی از اعضای خانوادم باشه!

دوما هم پرونده هایی که من روشون کار می‌کنم خیلی فرق دارن با مسائل حقوقی و تنظیم قرداد های کمپانی ها!

 

 

دوباره بینمون سکوت برقرار شد و چند دقیقه ای به همین منوال گذشت.

 

نمی‌دونستم مامان کجاست و تو چه حالیه و به شدت نگرانش بودم.

 

– مامان چطوره حامد جون؟!

 

– قرص خورد خوابید.

قبل از خواب گفت بهت بگم امشب همینجا بمونی، فردا هم که جمعست!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20230127 015421 7212 scaled

دانلود رمان بیراه عشق 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       سها دختری خجالتی و منزوی که با وعده و خوشی ازدواج می‌کنه تا بهترین عروس دنیا بشه و فکر می‌کنه شوهرش بهترین انتخابه اما همون شب عروسی تمام آرزو های سهای قصه ما نابود میشه …
1050448 سیم خاردار روی حصار تاریک عکس سیلوئت تک رنگ

دانلود رمان حصاری به‌خاطر گذشته ام به صورت pdf کامل از ن مهرگان 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:       زندگی که سال هاست دست های خوش بختی را در دست های زمستانی دخترکی نگذاشته است. دخترکی که سال هاست سر شار از غم،نا امیدی،تنهایی شده است.دخترکی با داغ بازیچه شدن.عاشقی شکست خورده. مردی از جنس عدالت،عاشق و عشق باخته. نامردی از جنس شیطانی،نامردی…
InShot ۲۰۲۳۰۲۰۹ ۱۸۳۶۵۷۴۴۷

دانلود رمان سکوت تلخ pdf از الناز داد خواه 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :         نیکا دختری که تو یه شب سرد پاییزی دم در خونشون با بدترین صحنه عمرش مواجه میشه جسد خونین خواهرش رو مقابل خودش میبینه و زندگیش عوض میشه و تصمیم میگیره انتقام خواهرشو بگیره.این قصه قصه یه دختره دختری که وجودش…
IMG 20230127 013632 7692 scaled

دانلود رمان به چشمانت مومن شدم 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :     این رمان راجب یه گروه خوانندگی غیرمجازی با چند میلیون طرفدار در صفحات مجازی با رهبری حامی پرتو هستش، اون به خاطر شغل و شمایلش از دوستان و خانواده طرد شده، اکنون او در همسایگی ترنج، دختری چادری که از شیراز جهت تحصیل…
download

رمان رویای قاصدک 5 (1)

5 دیدگاه
  دانلود رمان رویای قاصدک خلاصه : عشق آتشین و نابی که منجر به جدایی شد و حالا سرنوشت بعد از دوازده سال دوباره مقابل هم قرارشون میده در حالی که احساسات گذشته هنوز فراموش نشده‌!!!تقابل جذاب و دیدنی دو عشق قدیمی…ایلدا دکترای معماری و استاد دانشگاه موفق و زیبایی…
InShot ۲۰۲۳۰۶۱۰ ۲۰۴۷۵۲۱۰۲

دانلود رمان ملت عشق pdf از الیف شافاک 4 (1)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان: عشق نوعی میلاد است. اگر «پس از عشق» همان انسانی باشیم که «پیش از عشق» بودیم، به این معناست که به قدر کافی دوست نداشته‌ایم. اگر کسی را دوست داشته باشی، با معناترین کاری که می‌توانی به خاطر او انجام بدهی، تغییر کردن است! باید چندان تغییر…
photo 2019 01 08 14 22 00

رمان میان عشق و آینه 0 (0)

بدون دیدگاه
  دانلود رمان میان عشق و آینه خلاصه : کامیار پسر خشن که با نقشه دختر عمه اش… برای حفظ آبرو مجبور میشه عقدش کنه… ولی به خاطر این کار ازش متنفر میشه و تصمیم میگیره بعد از ازدواج انقدر اذیت و شکنجه اش کنه تا نیاز مجبور به طلاق…
چشم دختر زیبا

دانلود رمان نارگون pdf از بهاره شریفی 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :       نارگون، دختری جوان و تنها که در جریان ناملایمتی های زندگی در پیله ی سنگی خودساخته اش فرو رفته و در میان بی عدالتی ها و ناامنی های جامعه، روزگار می گذراند ، بازیچه ی بازی های عجیب و غریب دنیا که حال…
InShot ۲۰۲۳۰۷۰۴ ۲۳۱۴۳۵۵۹۹

دانلود رمان حبس ابد pdf از دل آرا دشت بهشت و مهسا رمضانی 3.5 (2)

2 دیدگاه
  خلاصه رمان:     یادگار دختر پونزده ساله و عزیزدردونه‌ی بابا ناخواسته پاش به عمارت عطاخان باز شد اما نه به عنوان عروس. به عنوان خون‌بس… اما سرنوشت جوری به دلش راه اومد که شد عزیز اون خونه. یادگار برای همه دوست شد و دوست بود به جز توحید……
InShot ۲۰۲۳۰۲۰۸ ۲۲۴۱۰۰۴۵۶

دانلود رمان ربکا pdf از دافنه دوموریه 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :       داستان در باب زن جوان خدمتکاری است که با مردی ثروتمند آشنا می‌شود و مرد جوان به اوپیشنهاد ازدواج می‌کند. دختر جوان پس از مدتی زندگی پی می‌برد مرد جوان، همسر زیبای خود را در یک حادثه از دست داده و سیر داستان…
اشتراک در
اطلاع از
guest

3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
camellia
camellia
5 ماه قبل

دستت درد نکنه خانم ندا جونم.😘چرا هیچ خبری از آزاد و دایان نیست?!خودشون میدونن چه گندی زدن😤شاید مُردن😡ها!😈😠

آخرین ویرایش 5 ماه قبل توسط camellia
خواننده رمان
خواننده رمان
5 ماه قبل

خسته نباشی ندا جان چن روزه برای من ستاره آخر پارتا برای امتیاز دهی نمیاد

camellia
camellia
پاسخ به  خواننده رمان
5 ماه قبل

و برای من هم نیست!

دسته‌ها

3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x