رمان آتش شیطان پارت 155
#پارت359 با شنیدن صدای زمزمه وارش، سرم رو تو همون فاصله کم نگه داشته و با صدای آهسته ای جوابش رو دادم: – جانم مامان؟ گرسنهات نیست؟! سرش رو به چپ و راست تکون داد و پرسید: – حامد کجاست؟! شام خوردین؟؟ – آره مامان جان خوردیم. حامد هم خیلی