13 دیدگاه

رمان آتش شیطان پارت 155

4
(10)

#پارت359

 

 

 

 

 

 

با شنیدن صدای زمزمه وارش، سرم رو تو همون فاصله کم نگه داشته و با صدای آهسته ای جوابش رو دادم:

 

– جانم مامان؟

گرسنه‌ات نیست؟!

 

سرش رو به چپ و راست تکون داد و پرسید:

 

– حامد کجاست؟!

شام خوردین؟؟

 

– آره مامان جان خوردیم.

حامد هم خیلی خسته بود همونجا رو کاناپه خوابش برد.

خوابش عمیق شده بود، دلم نیومد بیدارش کنم!

 

انگار هوشیار تر شده بود که کمی تو جاش جا به جا شد و گفت:

 

– اینطوری که گردن درد میشه تا صبح!

روش چیزی انداختی سردش نشه؟!

 

از این نگرانی که نسبت به هم داشتن، همیشه غرق لذت میشدم!

 

اما اینبار علاوه بر اون حس، حس ناراحتی و رنجشی هم مثل خاری توی قلبم حس میشد!

 

– روش پتو کشیدم.

نگران نباش عزیزم، بچه که نیست!

 

حرف رو عوض کرده و پرسیدم:

 

– سردردت بهتر شد؟!

 

دستی به سرش کشید و گفت:

 

– فرقی نداره، تا بهش فکر میکنم مغزم تیر میکشه!

 

بوسه دیگه ای روی پیشونیش کاشته و گفتم:

 

– میخوای ماساژش بدم خوب شه؟!

 

– نه عزیزم نمیخواد.

بجاش مثل بچگیات بیا تو بغلم بخواب!

 

با اتمام حرفش، خودش رو عقب کشید و آغوش مادرانش رو، به روم باز کرد.

#پارت360

 

 

 

 

 

 

با کمال میل روی تخت رفته و خودم رو بین بازو های پر مهرش محبوس کردم.

 

دستای نحیفش رو دورم پیچید و بدنم رو به خودش فشرد.

 

سرم روی سینش بود و می‌تونستم به خوبی به صدای آرامش بخش قلبش گوش کنم.

 

چندی به سکوت گذشت که مامان شکستش و گفت:

 

– تابش جان از بابات چطوری باخبر شدی؟!

 

حرف هایی که به حامد گفته بودم رو برای مامان هم تکرار کردم.

 

تعللی کرد و دوباره به حرف اومد:

 

– من که نمیفهممش!

واقعا چی تو مغزش میگذره؟!

اصلا چی شده بود که به همچین نتیجه احمقانه ای رسیده بود؟!؟!

یا اصلا چرا حالا دوباره سر و کلش پیدا شده؟؟

چرا فقط به تظاهر بزدلانش ادامه نداده؟!

وای این سوالا داره مغزم رو سوراخ میکنه تابش!

نبودش یه جور عذاب بود؛ حالا که برگشته یه جور دیگه داره عذابمون میده!

 

 

می‌خواستم ازش راجع به سوالای توی ذهنم سوال کنم، اما موقعیت رو مناسب ندونستم!

 

ترجیح دادم زمانی بپرسم که کمی بیشتر با این موضوع کنار اومده و راحت تر تونسته بپذیرش!

 

دوباره بینمون سکوت شده بود و فقظ صدای نفس هامون به گوش می‌رسید.

 

هردومون داشتیم به مصیبت جدیدی که به سرمون اومده بود، فکر می‌کردیم.

 

– حالا چی میشه تابش؟؟

آخر داستان مسخرمون قرار چطوری تموم شه؟!

«بچه ها سایت یکم‌مشکل داره برا همین نتونستم پارت بذارم شرمنده 🫂

برا همینم ستاره نمیاد براتون ♥️🙋🏻‍♀️»

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 10

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
InShot ۲۰۲۳۰۳۰۳ ۱۵۱۴۲۱۶۳۷

دانلود رمان باید عاشق شد pdf از صدای بی صدا 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :       پگاه دختر خجالتی و با استعدادی که به خواست پدرش با مبین ازدواج میکنه و یکسال بعد از ازدواجش، بهترین دوستش با همسرش به او خیانت می‌کنن و باهم فرار میکنن. بعد از اینکه خاله اش و پدر و مادر مبین ،پگاه رو…
۱۶۰۵۱۰

دانلود رمان تموم شهر خوابیدن 0 (0)

3 دیدگاه
    خلاصه رمان:       درمانگر بيست و چهارساله ای به نام پرتو حقيقی كه در مركز توانبخشی ذهنی كودكان كار می‌كند، پس از مراجعه ی پدری جوان همراه با پسرچهارساله اش كه به اوتيسم مبتلا است، درگير شخصيت عجيب و پرخاشگر او می‌شود. كسری بهراد از نظر…
InShot ۲۰۲۳۰۷۰۶ ۰۰۳۶۵۱۷۴۲

دانلود رمان عشق ممنوعه pdf از زهرا قلنده 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   این رمان در مورد پسری به اسم سپهراد که بعد ۸سال به ایران برمی گرده از وقتی برگشته خاطر خواهای زیادی داشته اما به هیچ‌کدوم توجهی نمیکنه.اما یه روز تو مهمونی عروسی بی نهایت جذب خواهرش رزا میشه که…
InShot ۲۰۲۳۰۶۱۲ ۱۴۳۸۱۸۴۶۹

دانلود رمان همین که کنارت نفس میکشم pdf از رها امیری 0 (0)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:       فرمان را چرخاندم و بوق زدم چند لحظه بعد مرد کت شلواری در را باز میکرد میدانستم مرا می شناسد سرش را به علامت احترام تکان داد ماشین را از روی سنگ فرش ها به سمت پارکینگ سرباز هدایت کردم. بی ام دابلیو مشکی…
InShot ۲۰۲۳۰۲۰۹ ۱۸۳۹۴۴۲۹۸

دانلود رمان لانتور pdf از گیتا سبحانی 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :       دنیا دختره تخسی که وقتی بچه بود بیش فعالی شدید داشت یه جوری که راهی آسایشگاه روانی شد و اونجا متوجه شدن این دختر یه دختر معمولی نیست و ضریب هوشی بالایی داره.. تو سن ۱۹ سالگی صلاحیت تدریس تو دانشگاه رو میگیره…
Screenshot ۲۰۲۳۰۲۲۳ ۱۰۵۵۱۰

دانلود رمان الماس pdf از شراره 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     دختری از جنس شیشه، اما به ظاهر چون کوه…دختری با قلبی شکننده و کوچک، اما به ظاهر چون آسمانی پهناور…دختری با گذشته‌ای پر از مهتاب تنهایی، اما با ظاهر سرشار از آفتاب روشنایی…الماس سرگذشت یه دختره، از اون دسته‌ای که اغلب با کمترین توجه…
IMG 20230123 230123 526

دانلود رمان غرور پیچیده 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :             رمو فالکون درست نشدنیه! به عنوان کاپوی کامورا، بی رحمانه به قلمروش حکومت می کنه، قلمرویی که شیکاگو بهش حمله کرد و حالا رمو میخواد انتقام بگیره. عروسی مقدسه و دزدیدن عروس توهین به مقدساته. سرافینا خواهرزاده ی رئیس اوت…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.6 (5)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20230128 233751 1102

دانلود رمان دختر بد پسر بدتر 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       نیاز دختری خود ساخته و جوونیه که اگر چه سختی زیادی رو در گذشته مبهمش تجربه کرده.اما هیچ وقت خم‌نشده. در هم‌نشکسته! تنها بد شده و با بدی زندگی می کنه. کل زندگیش بر پایه دروغ ساخته شده و با گول زدن…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

13 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
P:z
P:z
5 ماه قبل

مرسی نداجونن

𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
مدیر
5 ماه قبل

ندا کجایی؟

P:z
P:z
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
5 ماه قبل

سلام فاطمه خوبییی
دلم برای تو و ندا یه ذره شده چرا خبری نیست ازتون
نی نی ت الان چند روزشهه😍قرار بود عکسشو بفرستی
معلومه سرت خیلی شلوغه
و اینکه میشه ازت خواهش کنم که شاه خشت رو بزاری؟
مرسی

𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
پاسخ به  P:z
5 ماه قبل

سلام عزیزم مرسی خوبیم،،ندا هم خوبه ولی الان چن روزه ازش بی خبرم
آره ۱۹ روزه‌شه ،اره بخدا کلی سرم شلوغه ،،خلوت شدم عکس میزارم
باشه الان میزارم

𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
پاسخ به  neda
5 ماه قبل

باشه

P:z
P:z
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
5 ماه قبل

خداروشکر
الهییییی،ایشالا همیشه سلامت و صالح باشه زیر سایه ی شماا
مرسی ازتت

𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
پاسخ به  P:z
5 ماه قبل

مرسی عزیزم ❤️

P:z
P:z
پاسخ به  neda
5 ماه قبل

ایشالا که خیره،❤😍

camellia
camellia
5 ماه قبل

همین هم خوبه 😍.دستت درد نکنه خانوم ندای عزیزم.😘

آخرین ویرایش 5 ماه قبل توسط camellia

دسته‌ها

13
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x