رمان آووکادو پارت 129
صدایشان را میتوانم بشنوم و این عصبی کننده است. نمیدانم، شاید گوشهایم تیز شده… از روی مبل بلند میشوم، نگاهی به ساعت میاندازم و وارد آشپزخانه میشوم… چرا من باید از مهمان او پذیرایی کنم؟! مهمان خودش دست و پا دارد! آشپزخانه را ترک میکنم و از پلهها بالا میروم… بار دیگر نگاهی به ساعت میاندازد و چرا دقیقهها