رمان آس کور پارت 112
جرات برگشتن و چشم در چشم شدن با صاحب صدا را نداشت. خشکش زده بود و آرزو میکرد تمام اینها خواب باشد اما زهی خیال باطل! قدمهای آرامی که سمتش برداشته میشدند را حس کرد و عرق سرد از تیره ی کمرش راه گرفت. _ انتظار دیدن یه غریبه رو داشتم… صدا هر لحظه نزدیک تر میشد و اوی