رمان آووکادو پارت 143
بغضم را پس می زنم، من لعنتی حتی آدرس کامل این جهنم را بلد نیستم، چرا حرف سحر را تایید کردم؟ حالا باید از نگهبانِ جهنم، آدرس کامل را بپرسم! با یادآوری اتفاقی آدرس خانهی قبلی ام، تمام نفرتی را که از امید داشتم و این مدت صرف تصادف او و بی پناهی خودم،