24 بهمن 1402 - رمان دونی

روز: 24 بهمن 1402 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

دانلود رمان هوکاره pdf کامل از مهسا عادلی

دانلود رمان هوکاره pdf کامل از مهسا عادلی

    دانلود رمان هوکاره pdf کامل از مهسا عادلی خلاصه رمان: داستان درباره دو برادریست که به جبر روزگار، روزهایشان را جدا و به دور از هم سپری می‌کنند؛ آروکو در ایران و دیاکو در دبی! آروکو که عشق و علاقه او را به سمت هنر و عکاسی و تئاتر کشانده است، با دختری به نام الآی آشنا می‌شود؛

ادامه مطلب ...
رمان حورا

رمان حورا پارت 173

            همانجا روی صندلی‌های آزمایشگاه آوار شدم، چه میکردم با این زندگی؟ خدا کو؟ وجود دارد؟ میبیند من را؟ باورش داشته باشم؟ چقدر؟ تا کی؟ قرار است همینگونه مشکلات و گرفتاری‌ها بر سرم آوار شود و باز هم دم از خدای مهربان و رئوف و بخشنده بزنم؟ میشود اصلا؟   بغضم در آستانه‌ی ترکیدن بود،

ادامه مطلب ...
دانلود رمان پینوشه به صورت pdf کامل از آزیتا خیری

دانلود رمان پینوشه به صورتpdf کامل از آزیتاخیری

    دانلود رمان پینوشه به صورت pdf کامل از آزیتا خیری خلاصه رمان :   چند ماهی از مفقود شدن آیدا می‌گذرد. برادرش، کمیل همه محله را با آگهی گم شدن او پر کرده، اما خبری از آیدا نیست. او به خانه انتهای بن‌بست مشکوک است؛ خانه‌ای که سکوت طولانی‌اش با ورود طاهر و سوده و بیوک از هم

ادامه مطلب ...
آبشار طلایی

رمان آبشار طلایی پارت 12

        دقیقاً همانطور که انتظارش را داشت، کامل و زیبا اما نکته حائز اهمیت قسمت خاصی بود که دنیز برای بچه ها تدارک دیده بود. استخر بادی‌ای که پر از انواع و اقسام اسباب بازی و بادکنک آرایی بود.   هر روز که می‌گذشت این دستیار جدید بیشتر از قبل سورپرایزش می‌کرد!     -چقدر این پوسترهای

ادامه مطلب ...
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 10

      پس از چند لحظه سکوت میان جمع   حاج کمال مجلس را دست گرفت و شروع به صحبت کرد   از قراری که چندین سال پیش با میرزا رضا داشتند گفت و مشکلاتی که مانع آن شد   از کدورت و ناراحتی که به خاطر این مسئله شکل گرفت و حالایی که همه چیز درست شده بود

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 145

        بعد از بستن در یخچال و کابینت، بدون اینکه فشار زیادی به لگنم بیاوردم، آرام روی زمین آشپزخانه می نشینم و شیشه را بغل می‌کنم.   درش را نبسته ام و بیش همچنان زیر بینی ام می پیچد..   آب دهانم را قورت می‌دهم و از بالا به محتویات شیشه نگاه می‌کنم، یک بار امتحانش که

ادامه مطلب ...
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 260

  از روی صندلیش نیمخیز شد و با احترام جواب خداحافظی بیمارش رو داد و با نگاه بدرقه ش کرد تا وقتی که از اتاق خارج شد و در رو پشت سرش بست….. با خستگی روی صندلی نشست و گردنش رو به چپ و راست حرکت داد… با سر انگشت هاش چشم هاش رو مالید و دستش رو که پایین

ادامه مطلب ...