رمان حورا پارت 180
شانه بالا انداختم: _ خب، پرخور شدم، خوابآلود…یه بار هم حالت تهوع که البته بعد از این بود که فهمیدم. شانههایش افتاده شد، انگار ناراحت باشد: _ چیشد؟ کیمیا؟ نگاهش را با دلخوری به زمین دوخت: _ حیف داداشم، حیف اون که گیر لاله افتاد، کاش جای لاله تو بودی حورا… صورتم