رمان آبشار طلایی پارت 29
-نمیدونم شاید! چیزی برای دفاعه بیشتر از وضعیتش داشتم؟ قطعاً خیر! -… -دنیز؟ -جونه دنیز؟ -میگم.. میگم تو ازم ناراحت نیستی که مگه نه؟! -چرا باید ناراحت باشم؟! زمانی که کودکانه و با خجالت زمزمه کرد: -خب چون از خونه فرار کردم. به هر حال فرار