28 اسفند 1402 - رمان دونی

روز: 28 اسفند 1402 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

آبشار طلایی

رمان آبشار طلایی پارت 29

        -نمی‌دونم شاید!     چیزی برای دفاعه بیشتر از وضعیتش داشتم؟ قطعاً خیر!   -…   -دنیز؟   -جونه دنیز؟   -میگم.. میگم تو ازم ناراحت نیستی که مگه نه؟!   -چرا باید ناراحت باشم؟!     زمانی که کودکانه و با خجالت زمزمه کرد:   -خب چون از خونه فرار کردم. به هر حال فرار

ادامه مطلب ...
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 26

  * * *   لباس عروسش را به کمک سوفی و شینیون کارش به تن کرده بود …   حاضر و آماده بود…   تا لحظاتی دیگر داماد سر میرسید …   هنوز به خود در آینه نگاه نکرده بود.‌   اعتماد به نفسش را داشت ، از کار آرایشگر هم مطمئن بود اما خب او آدم سخت گیری

ادامه مطلب ...
رمان ماهرخ

رمان ماهرخ پارت 137

        بهزاد لبش را داخل دهان برد… -رامبد به خدا این مرد داره از پا درمیاد… به نظر من این جنگولک بازیا رو بریز دور و اگه من جای شهریار بودم، همچین زنم و برمی داشتم و می بردمش یه جای دور… اونوقت اگه حرفم میزد یکی می زدم تو دهنش…!!!     ابروهای رامبد بالا رفت…

ادامه مطلب ...
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 270

        خندید و دستش رو یک طرف سرم گذاشت، خم شد و شقیقه ی طرف دیگه ام رو طولانی بوسید…   لب هاش رو که جدا کرد، تازه فهمیدم چشم هام بسته شده بود و تو داغی لب هاش و حس بوسه ش غرق شده بودم….   چشم هام رو باز کردم و لبخند روی لبش به

ادامه مطلب ...

دانلود رمان بانوی رنگی به صورت pdf کامل از شیوا اسفندی

  خلاصه رمان:   شایلی احتشام، جاسوس سازمانی مستقلِ که ماموریت داره خودش و به دوقلوهای شمس نزدیک کنه. اون سال ها به همراه برادرش برای این ماموریت زحمت کشیده ولی درست زمانی که دستور نزدیک شدنش، و شروع فاز دوم مأموریتش صادر میشه، جسد برادرش و کنار رودخونه فشم پیدا میکنن‌. حالا اون جدا از کار و دستور، یه

ادامه مطلب ...
رمان حورا

رمان حورا پارت 198

            آن روز را تا عصر در آنجا ماندیم، وحید کمی در فکر بود اما رفتار بدی هم نداشت، مرد با درکی بود، زود با مشکلات کنار می‌آمد و راه منطقی‌تر را میپذیرفت!   برای همین هم قرار بر این شد که من طی چند روز کارهایم را اماده کنم، نامحسوس وسایل جمع کنم، دکتر

ادامه مطلب ...

دانلود رمان سس خردل به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد

  خلاصه رمان:     ناز دختر فقیری که برای اینکه خرجش رو در بیاره توی ساندویچی کوچیکی کار میکنه . روزی از روزا ، این‌ دختر سر به هوا به یه بوکسور معروف ، امیرحافظ زند که هزاران کشته مرده داره ، ساندویچ پر از سس خردل تعارف میکنه و غافل از اینکه امیرحافظ به سس خردل حساسیت داره

ادامه مطلب ...