رمان آس کور پارت 128
نگاه تاسف بار و غمگینی به سر تا پای رسا انداخت و با دست کشیدن به صورتش، تلاش کرد گر گرفتگی تنش را کاهش دهد. سمت خانه راه افتاد که صدای بغضی و سرخورده ی رسا پاهایش را به زمین چسباند. _ هیچوقت منو ندیدی، تقصیر خودم بود چون همیشه جلوی چشمت بودم. تو