رمان آس کور پارت 138
بار هزارم بود که طول و عرض سالن انتظار را بالا و پایین میکرد. چند باری سرش را به دیوار کوبید و کنارش روی زمین سر خورد. _ دیر میشه، به خدا دیر میشه… یاشا رسیده بود اما به دلایل امنیتی برای سوال و جواب او را برده بودند و حاج آقا هم با