30 فروردین 1403 - رمان دونی

روز: 30 فروردین 1403 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان آس کور

رمان آس کور پارت 139

        _ تو کی هستی؟ دنبال چی ای؟   _ عزرائیلتون! میخوام جون دادن تک تکتونو ببینم!   بردیا کمی دورتر مشغول صحبت با رها شد و حواس یاشا تمام قد به او بود که پس از چند ثانیه انگشت شستش را بلند کرده و لب زد:   _ حالشون خوبه.   یاشا نفس راحتی کشید که

ادامه مطلب ...
رمان آق بانو

رمان آق بانو پارت ۶

    به قلم رها باقری   چه می‌گفتند این جماعت؟ مگر میشد به همین آسانی بارمانی دیگر نباشد؟! بارمان که برنو داشت، پسرعمو که چشم تیزبین داشت. خانوم‌جان اشاره کرد بروند، بعد دست دور شانه‌ام انداخت. – اهل این عمارت به خونت تشنه‌‌‌اند. همه خبر دارن اون پاپتی خواهان تو بوده، الانه پیش چشمشون آفتابی نشی بهتره. عباسعلی زاری‌کنان

ادامه مطلب ...
رمان مانلی

رمان مانلی پارت 96

      به باربد پیام دادم تا زودتر خودش را به طبقه‌ی پایین برساند.   چند دقیقه بیشتر نگذشته بود که صدای دویدنش در سالن پیچید.   با دیدن عجله‌اش لحظه‌ای خنده‌ام گرفت. در را باز کردم و نگاهی به موهای شلخته و نفس‌نفس زدن‌هایش انداختم.   کمی سرش را خم کرد و به‌آرامی گفت: _چیشده؟ دعوا کردید؟ هنوز

ادامه مطلب ...