1 اردیبهشت 1403 - رمان دونی

روز: 1 اردیبهشت 1403 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان مانلی

رمان مانلی پارت 99

      قبل از این که بتواند جوابی بدهد داریوش با کلیدی در دستش از پلهها پایین آمد. دستان مشت شدهی نامی را از یقهی باربد جدا کرد و عصبی گفت: _بعدا هم میتونید دعوا کنید. بذار اول ببینیم سر این طفل معصوم چه بلایی اومده. با شنیدن حرف داریوش ناخودآگاه اضطراب به سرش هجوم آورد. کلید را از

ادامه مطلب ...
رمان حورا

رمان حورا پارت 219

        حورا     کتاب‌هایم را مقابلم باز کرده بودم و داشتم تست کار میکردم. از انجایی که چند ماه تا کنکور نمانده، باید حسابی تلاش میکردم، خاله حلیمه هم دستش درد نکند، حسابی به خورد و خوراکم میرسید.   محمد خبر داده بود که رفته تا چهار راه، ظاهرا روستایی‌ها در جاده‌های بین‌راهی خوراکی‌های محلی مفروختند.

ادامه مطلب ...

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه )

    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده نیلا که نمی‌خواست پدر و مادرش غم ترک شدن اون

ادامه مطلب ...
رمان آق بانو

رمان آق بانو پارت ۸

    – باب همایون دوره آبجی، کجای باب همایون میری؟   کجای باب همایون؟ چه می‌دانستم؟! باقی نشانی روی کاغذ را نخوانده بودم.   – منو برسان باب همایون، پیدا می‌کنم.   و فکر کردم مگر چند نفر هستند که دکتر باشند، نامشان همایون باشد و در خیابان باب همایون هم زندگی کنند؟! همایون که رعیت نبود سخت بشود

ادامه مطلب ...
رمان مانلی

رمان مانلی پارت 98

        _چهجوری تونست انقدر ظالم باشه؟ آدم این بدی رو حتی در حق دشمنش هم نمیکنه… خیال میکرد در گردابی عمیق فرو میرود نه جان تقلا داشت و نه هوای تسلیم شدن… پسرکی که بدن نرم و کوچکش را بهآغوش گرفته بود…842 اشکهای درشت و زیبایش را از روی صورتش پاک کرده بود و با دیدنش حسرت

ادامه مطلب ...
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 290

        حاضر بود ساعت ها بی خوابی و کم خوابی را به جان بخرد اما اجازه ندهد تا پای یکی از نگهبانانش به ماشینش باز شود تا چشمش به گندم که فارق از عالم و آدم ، بی خیال روی صندلیِ دراز شده اش پهن می شد و می خوابید ، بی افتد .      

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 158

          – کی گفته من راضیم!؟ مگه من بهت نگفتم این دختره رو ببر شهرش؟ ببر پیش کس و کارش تا از شرش خلاص بشیم؟ بعد تو و بابام دست به یکی کردید، باهم نامزد شیم؟ اصلا بابام هیچی، تو توی مغزت چی می‌گذره رهام!؟   رهام یکی یکی جمله‌ها را کنار هم می‌چیند و جدی

ادامه مطلب ...
رمان هامین

رمان هامین پارت 151

        ……….   توی وان دراز کشیدم و اجازه دادم آب گرم یکم عضلات دردناکمو تسکین بده.   با فکر به دلیل این درد حس عجیبی پیدا کردم.   در کنار خجالت یه ناراحتی و احساس ناآشنا از نا امنی هم برام ایجاد شد.   یکم توی آب به سمت پایین سُر خوردم.   دهن و دماغمو

ادامه مطلب ...