7 اردیبهشت 1403 - رمان دونی

روز: 7 اردیبهشت 1403 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان مانلی

رمان مانلی پارت 107

        نگاهی به ست گوشوار و انگشتر داخل جعبهها که یک کدامش برای فرشته و دیگری برای مامان بود انداختم. _ممنون خیلی خوشگلن… باید واسه عمه هم یهچیزی بخریم. سری تکان داد. _باشه میخریم… کمی مکث کرد. _اونقدری که فکر میکنی هم بچه نیستن. البته نریمان نیست. از وقتی اومده شرکت داره خوب کارها رو پیش میبره

ادامه مطلب ...
رمان آق بانو

رمان آق بانو پارت ۱۴

    مریم ایستاد اما من توان جم خوردن نداشتم؛ شرم داشتم، دکتر هم بلند شد و کیف بزرگش را برداشت، معطل نگاهمان کرد.   مریم دست انداخت زیر بازوی من.   – بیا بانوجان.   پر تردید همراهش رفتم و دکتر هم پی ما آمد. مریم کنار تختخواب ایستاد.   – بشین راحت باش عزیزم.   دکتر بی‌تکلف، صندلی

ادامه مطلب ...
رمان حورا

رمان حورا پارت 221

            نباید وحید به این مرد همچین چیزی میگفت، چه میشد اگر بعدا همدیگر را میدیدیم میگفت؟ نمیخواستم بداند، که قباد از نبودنم بی خبر است:   _ شوهرت نمیدونه بارداری، و رفیق شوهرت تو رو میبره دکتر…شوهرتم فهمیده نیستی، یعنی…درواقع بی خبر گذاشتی رفتی!   چه زود مفرد شده بودم، نه؟ حس بدی میداد

ادامه مطلب ...
رمان مانلی

رمان مانلی پارت 106

      مسئله تا جایی پیش رفت که روزی یک ساعت با نامی حرف زدن هم برایم آرزو شده بود چون او سرش از من هم شلوغتر بود و علاوه بر راست و ریست کردن کارهای محضر باید همهی وسایلی که برای خانه و فرهاد انتخاب کرده بودیم را جا به جا میکرد. مشغول مرتب کردن موهایم بودم که

ادامه مطلب ...
رمان رز های وحشی

رمان رز های وحشی پارت 40

          رز چند بار پلک زد و ترجیح داد اتاق را ترک کند. حرف های میکائیل برایش مثل یک کتاب فلسفه ی سخت عمل می‌کردند و ذهنش به قدری آشفته بود که حوصله ی تجزیه کردن نداشت.   نگاهش را از میکائیل گرفت و به قصد رفت خواست بلند شود ولی دستش در دست مردانه‌ی میکائیل

ادامه مطلب ...
رمان فئودال

رمان فئودال پارت 44

            – بفرمایید خانم ارباب، بامن کاری داشتید؟   پا روی پا انداخته بود، اصالت از او می‌بارید امت رفتارش با گلین… به اصل و نسب زن نمی آمد.   – برو برامون چای بیار !   دخترک لبش را گزید، اگر خان میفهمید او را تنبیه میکرد، می‌ترسید از آنها!   – ولی خانم

ادامه مطلب ...