رمان حورا پارت 221

4.4
(192)

 

 

 

 

 

 

نباید وحید به این مرد همچین چیزی میگفت، چه میشد اگر بعدا همدیگر را میدیدیم میگفت؟ نمیخواستم بداند، که قباد از نبودنم بی خبر است:

 

_ شوهرت نمیدونه بارداری، و رفیق شوهرت تو رو میبره دکتر…شوهرتم فهمیده نیستی، یعنی…درواقع بی خبر گذاشتی رفتی!

 

چه زود مفرد شده بودم، نه؟ حس بدی میداد این مدل حرف زدنش، اینکه لحنش تغییر کند:

 

_ مشخصه اونم گند زده، اما اشتباهتون اونجا بود که یه بچه راهش به این زندگی باز شد…

 

نگاهم به انگشتانم گره خورد، پس برای همین مانده بود، منتظر که از خواب بیدار شوم و دست نصیحت را بگیرد به سمتم تا از سیاه‌چاله بیرونم بکشد؟

 

نمیدانست این زندگی، دیگر زندگی نمیشود؟ نمیدانست نمیتوانم دیگر با مردی زندگی کنم که سراسر زندگی‌ای که با او داشتم سرشار از تحقیر بود؟

 

_ کلا سه روز طول کشید…

 

گیج‌تر نگاهش کردم، نگاهش قرمز بود، اشک داشت؟ وای بر من…

 

_ سه روز فقط طول کشید، تا مریضی از پا درش بیاره، و من فقط سه روز وقت داشتم همه‌ی بدرفتاریامو جبران کنم…نشد!

 

دستم را مقابل دهانم گذاشتم، نفس عمیقی کشید و نگاهی به سقف انداخت، بیشتر بهانه‌ای بود برای فرو خوردن اشک‌هایش.

 

_ اون هنوز فرصت داره، شاید بتونه جبران کنه‌…وقتی وحید از حس و حالش حرف زد، درکش کردم…اینکه قدر کسیو ندونی و از دستش بدی، و تازه بفهمی چی داشتی و نفهمیدی…بد دردیه، از هر دردی بدتره…

 

سری به طرفین تکان دادم:

_ نمیتونم…دلم صاف نمیشه!

#پارت515

 

 

 

 

 

عق زدنم تمامی نداشت، انگار تازه حالت تهوع‌هایم شروع شده بود و از صبح داشتم با معده‌ی خالی عق میزدم و جز زردآب معده چیزی برای بالا آمدن وجود نداشت.

 

گلویم میسوخت و حاجیه خاتون سعی داشت با گلاب حالم را خوب کند. اما مگر میشد؟

 

_ اینجوری نمیشه خاتون، بگو جمع کنه ببرمش درمونگاه!

 

صدای محمد بود، صبح که بیدارم شدم، اول از همه او دید بالا می‌آورم. و متاسفانه صدبار سر زده بود و حالم را میپرسید.

هر صدبار هم تشکر کرده عادی بودن شرایطم را توضیح دادم، دکتر گفته بود ممکنه است حالت تهوع داشته باشم، اما شدتش را نگفته بود!

 

حس میکردم هر ان بچه از معده‌ام بالا می‌آید و از گلو احتمالا سقط شود! در آن حد دل و روده‌ام را در گلو حس میکردم.

 

_ نمیخواد…اقا محمد، خوبم!

 

_ خوب؟ به این میگی خوب؟

 

وقتی عصبی باشد از جمع به مفرد تبدیل میشوم:

_ عادیه، دکتر گفته طبیعیه…تا یه مدت اینجوری میشم!

 

_ ولش کن پسرم، منم سر بچه آخرم اینجوری بودم، فقط صبحاس…ناهار حاضر شه اینم خوب میشه!

 

_ یعنی چی آخه؟ بچه‌دار شدن اینجوریه؟ قراره دل و روده آدمو دربیاره؟ انصافا چجوری هفت هشت‌تا میزاییدید؟

 

بی اراده وسط عق زدن خندیدم:

 

_ هفت هشت‌تارو شما میدیدین سالم میموندن، کم کم پنج‌تاش میوفتاد، اونموقع‌ها که دوا درمون و دکتر و این سوسول بازیا نبود که، حامله میشدی یا دنیا میومد یا نمیومد.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 192

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.6 (5)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 3.9 (7)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
بی نام
بی نام
8 روز قبل

پارت بعد تا شام عق نزدن حورا و درس خواندن

Mamanarya
Mamanarya
پاسخ به  بی نام
8 روز قبل

لالا کردنش رو یادت رفت خواهر😂

بی نام
بی نام
8 روز قبل

این پارت عق زدن حورا.

شیدا
شیدا
9 روز قبل

من راضی بودم امروز خدا وکیلی کم بود ولی بدک نبود

مریم گلی
مریم گلی
9 روز قبل

ممنون ولی این رمان دیگه خیلی داره کش پیدا میکنه کاش نویسنده یه لطفی بکنه و پارتهای طولانی تری بده زودتر تموم بشه

دسته‌ها

5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x