روز: اردیبهشت ۱۷, ۱۴۰۳ (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان آس کور

رمان آس کور پارت ۱۴۴

        با شانه هایی افتاده و کمری خمیده از پدرش دور شد. انگار چند ماهی را در رویا زندگی میکرد و تحمل این کابوس دهشتناک برایش سخت بود.   عمیقا بازگشت به همان رویای شیرین و رنگارنگ را میخواست، حتی اگر واقعی نبود، حتی اگر سراب بود…   در خیابان های خلوت شهر راه میرفت. تعطیلات عید

ادامه مطلب ...
رمان گرداب

رمان گرداب پارت ۲۸۵

        سرم رو تکون دادم و دیگه چیزی نگفتم..   نمی خواستم تحت فشارش بذارم و با اصرار روی این موضوع، باعث بشم حس بدی پیدا کنه…   دستش رو انداخت پشتم روی پشتی صندلیم و اینجوری انگار از بغل تو اغوشش بودم…   از حس خوب نزدیکیش لبخند روی لبم نشست و یهو با صدای بلند

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت ۱۶۰

        نگاه پر از حرفم را به چشمان گستاخش می‌دهم:   – خجالت نمی‌کشی!؟ کارگر نیاوردی که می‌خوای بیگاری ازش بکشی. جمع کن خودتو… از این‌جا برو بیرون!   سرش را نزدیک صورتم می‌آورد. انگار از حرف‌هایم خوشش نیامده بود. با اخمی که او را جذاب‌تر می‌کرد، لب می‌زند:   – جون به جونت کنن نمک‌ نشناس

ادامه مطلب ...
رمان آق بانو

رمان آق بانو پارت ۲۳

    لبخندی غم‌زده روی صورتش نشست.   – تو اشتباهی نکردی که بترسی یا طلب بخشش کنی. بهت دروغ نگفتم خانوم، فقط با توجه به شرایطی که داشتی، صلاح ندیدم همه‌ی ماوقع رو بگم و دل‌نگرونت کنم.   گریه‌ام تشدید شد.   لبخندش کمی جان گرفت.   – گریه نکن آق بانو… خانوم؟ با شما بودما، دلمون می‌گیره.  

ادامه مطلب ...