روز: اردیبهشت ۲۵, ۱۴۰۳ (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان آس کور

رمان آس کور پارت ۱۴۸

      در برابر نگاه بهت زده ی سراب، سر پایین انداخت و آرام شروع به گریستن کرد.   _ دیگه نمیتونم… شما نباید تقاص گذشته ی ما رو بدین… شرمندتم بابا، حلالم کن… زود خوب شو تا قلبم نترکیده… خوب شو باباجان…   چانه ی سراب از بغض لرزید و بعد از مدتها تپش های کر کننده ی

ادامه مطلب ...
رمان هامین

رمان هامین پارت ۱۵۴

      پشت سرش راه افتادم و سعی کردم از زیر زبونش حرف بکشم.   _ چرا نمیگی؟ کی منو دیدی؟   در بالکنو باز کرد و منتظر موند که برگردم توی خونه.   درو که بست منو همچنان منتظر دید.   _ بگو دیگه.   _ خودت فکر کن.   چشم‌هامو براش گشاد کردم.   _ چرا اذیت

ادامه مطلب ...
رمان آق بانو

رمان آق بانو پارت ۳۰

    نگاهش کردم، تمجید کرد؟! مهیای رفتن شد و همان‌طور که وقت آمدن فقط سر جنبانده بود، دم رفتن هم فقط سری تکان داد.   مریم صورتم را بوسید و کنار گوشم لب زد:     – ببخش بی‌خبر شد… به دل نگیری؟     و بلندتر گفت:   – به والا هم سلام برسون، با هم منزل ما

ادامه مطلب ...
رمان گرداب

رمان گرداب پارت ۲۸۹

      ===============================   همه ی مهمان ها جز ما رفته بودن و باغ خالی و ساکت شده بود…   صندلی هارو گرد هم چیده بودیم و نشسته بودیم و حرف میزدیم…   مامان سامیار و مامان عسل هنوز داشتن با مسئولین باغ حرف میزدن و تشکر می کردن…   اما پدر عسل کنار ما نشسته بود و گاهی

ادامه مطلب ...