رمان گرداب پارت 294
سعی کردم لحنم اروم و دلداری دهنده باشه: -چیزی نیست..الان میریم نی نی نازتو به دنیا میاری عزیزم… سوگل لای چشم های خیسش رو باز کرد و لبش رو محکم بین دندون هاش فشرد و با صدایی که به شدت می لرزید نالید: -هنو..هنوز..زود..بود.. سامیار با ترس نگاهم کرد که سرم رو به منفی