رمان گرداب پارت 294 - رمان دونی

 

 

 

 

سعی کردم لحنم اروم و دلداری دهنده باشه:

-چیزی نیست..الان میریم نی نی نازتو به دنیا میاری عزیزم…

 

سوگل لای چشم های خیسش رو باز کرد و لبش رو محکم بین دندون هاش فشرد و با صدایی که به شدت می لرزید نالید:

-هنو..هنوز..زود..بود..

 

سامیار با ترس نگاهم کرد که سرم رو به منفی تکون دادم و اروم گفتم:

-نه اشکالی نداره..همیشه تاریخ دقیقی که دکتر میده پیش نمیاد..گاهی چند روز عقب و جلو میشه….

 

سوگل نتونست حرفی بزنه و با دوتا دستش، دست سامیار رو چنگ زد و دوباره صدای جیغش به هوا رفت….

 

سامیار سرش رو بوسید و لب زد:

-جونم..الهی من بمیرم..اروم باش..قربونت برم..

 

سوگل چشم هاش رو محکم بهم فشرد و لرزون نالید:

-سا..سامیار..

 

-جون سامیار..جون دلم..

 

سوگل دوباره از درد جیغ زد و وقتی کمی ارومتر شد، با همون لحن بریده بریده گفت:

-اگه..اگه به..من..چیز..چیزی شد..

 

سامیار با وحشت سر سوگل رو به سینه ش چسبوند و فریاد زد:

-ساکت شو..سوگل..سوگل از این حرفا بزنی به خدا به حالت نگاه نمی کنم..میزنمت…

 

#پارت1699

 

سوگل به نفس نفس افتاده و صورتش قرمز شده بود:

-خواه..خواهش میکنم..

 

دندون هاش رو از درد بهم فشرد و با مکث گفت:

-بذار..بذار خیالم..را..راحت..باشه..

 

نیم نگاهی به سامیار انداختم و چشم هام گرد شد..

 

رد باریک اشک از گوشه ی چشمش، به سمت گونه ش راه گرفته بود…

 

بهت زده نگاهش کردم که با بغضی مردونه و صدایی خفه لب زد:

-من میمیرم..فهمیدی..اگه تو چیزیت بشه من نیستم کاری بکنم…

 

روی موهای سوگل رو محکم بوسید و با همون لحن ادامه داد:

-پس ازم قولی نخواه..اما تو قول بده با دخترمون صحیح و سالم برگردی پیشم..قول بده…

 

-سام..سامیار..

 

سامیار با بغض توپید:

-ساکت..

 

صدای جیغ سوگل دوباره تو اتاقک ماشین پیچید:

-خدا..خدا..دارم میمیرم..

 

سامیار یک طرف صورت سوگل رو از بغل گرفت و سر و صورتش رو غرق بوسه کرد:

-جونم..جونم..خاک تو سر من..دردت به جونم..

 

نگاه ازشون گرفتم که ببینم کجای مسیریم و چرا نمیرسیم…

 

خواستم روی صندلی صاف بشم که نگاهم به سورن افتاد…

 

#پارت1700

 

بی توجه به جلوش و با اون سرعت بالا، چرخیده بود و از بین دوتا صندلی اون هم داشت به سوگل نگاه می کرد….

 

چشم هام گرد شد و با وحشت به روبه رو نگاه کردم…

 

صاف داشتیم می رفتیم تو دیوار که ناخوداگاه جیغ زدم:

-مواظب باش..

 

چیزی نمونده بود بخوریم به دیوار که لحظه ی اخر فرمون رو چرخوند و از تصادف جلوگیری کرد….

 

با وحشت چسبیده بودم به صندلی و صدام درنمیومد که صدای نعره ی سامیار میون جیغ سوگل بلند شد:

-چه غلطی داری میکنی..داشتی به کشتنمون میدادی..

 

نیم نگاهی به سورن انداختم که با یک دست فرمون رو چسبیده بود و با اون یکی دست چنگ زده بود به موهاش….

 

عرق از سر و روش داشت می ریخت و صورت و چشم هاش هنوز سرخ و خمار بود…

 

تازه یاد مشروبی که امشب خورده بودن افتادم..این دوتا هنوز مست بودن…

 

همینطور که دو دستی اطراف صندلیم رو چسبیده بودم نالیدم:

-می خواهی من برونم؟..حالت خوب نیست..

 

پوفی کشید و دستش رو از پشت سرش حرکت داد روی سرش و تا روی صورتش ادامه داد و گفت:

-نه خوبم..الان میرسیم..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 77

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان قصه مهتاب

    خلاصه رمان:               داستان یک عشق خاص و ناب و سرشار از ناگفته ها و رمزهایی که از بس یک انتظار 15 ساله دوباره رخ می نماید. فرزاد و مهتاب با گذر از آزمایش ها و توطئه و دشمنی های اطراف، عشقشان را ناب تر و پخته تر پیدا می‌کنند. جایی که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سیلاژ به صورت pdt کامل از ریحانه کیامری

  خلاصه رمان:   سیلاژ «sillag» یه کلمه‌ی فرانسویه به معنی عطر به جا مونده از یه نفر، خاطره‌ای که با یه نفر خاص داشتی یا لحظه‌هایی که با هم تجربه کردین و اون شخص و خاطرات همیشه جلو چشماته و به هیچ اتفاق بهتری اون رو ترجیح نمیدی…     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان زروان pdf از م _ مطلق

  خلاصه رمان:     نازگل دختر زحمت کشی ای که باید خرج خواهراشو و مادرشو بده و میره خونه ی مردی به اسم طاها فرداد برای پرستاری بچه هاش که اتفاق هایی براش میافته… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 1 / 5. شمارش آرا 1

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان جوزا جلد دوم به صورت pdf کامل از میم بهار لویی

  خلاصه رمان:     برای بار چندم، نگاهم توی سالن نیمه تاریک برای زدن رد حاجی فتحی و آدمهایش چرخید، اما انگار همهی افراد حاضر در جلسه شکل و شمایل یکجور داشتند! از اینجا که نشسته بودم، فقط یک مشت پسِ سر معلوم بود و بس! کلافه بودم و صدای تیز شهردار جدید منطقه، مثل دارکوب روی مغزم منقار

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان روشنایی مثل آیدین pdf از هانیه وطن خواه

  خلاصه رمان:   دختری که با تمام از دست رفته هایش شروع به سازش می کند… به گذشته نگریستن شده است عادت این روزهایم… نگاه که می کنم می بینم… تو به رویاهایت اندیشیدی… من به عاشقانه هایم…ع تو انتقامت را گرفتی… من تمام نیستی ام را… بیا همین جا تمامش کنیم…. بیا کشش ندهیم… بیا و تو کیش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تبسم تلخ

    خلاصه رمان :       تبسم شش سال بعد از ازدواجش با حسام، متوجه خیانت حسام می شه. همسر جدید حسام بارداره و به زودی حسام قراره پدر بشه، در حالی که پزشکا آب پاکی رو رو دست تبسم ریختن و اون از بچه دار شدن کاملا نا امید شده. تبسم با فهمیدن این موضوع از حسام

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
سارا
سارا
6 ماه قبل

خخخ ده پارت باید منتظربمونیم برسن بیمارستان خدا خفتون کنه با این کش دادنا بیخودی رماناتون

فرشته منصوری
فرشته منصوری
6 ماه قبل

چقدسایتتون از رونق افتاده

Elii
Elii
پاسخ به  فرشته منصوری
6 ماه قبل

خیلی زیاد
من تقریبا دو ساله که تو این سایت رمان میخونم اوایل اصن خیلی خوب بود الان معلوم نیس چشون شده

Shiva
Shiva
6 ماه قبل

از قدیم گفتن
نازکش داری نازکن
نداری پاتو رو به قبله دراز کن
حکایت این ادا اطواراس
این همه زائو دیدیم خوش و خندون خداحافظی میکنن فردا هم بچه به بغل و با دسته گل و سینه ریز هدیه می یان الان چند پارته فقط نازکردن دیدیم

دسته‌ها
4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x