6 خرداد 1403 - رمان دونی

روز: 6 خرداد 1403 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

آبشار طلایی

رمان آبشار طلایی پارت 49

        در باز شد و من بعد از مدت ها پا به خانه‌ای گذاشتم که روزگاری با درد، ترس و تن کبود شده آن را ترک کرده بودم.     یک خانه‌ی ویلایی دوطبقه بسیار قدیمی در جنوب شهر که حس می‌کردی ستون هایش تنها به یک هول کوچک برای فروپاشی نیاز دارند اما زمانی محکمترین و

ادامه مطلب ...
رمان ماهرخ

رمان ماهرخ پارت 150

          سر مرد نزدیک شد و درست رو به روی لب هایش آرام توقف کرد و خیره درون چشمانش زمزمه کرد… -عشق شهریار ترست بیخودیه چون من نمیزارم یه لحظه احساس بدی داشته باشی یا اینکه حتی به گذشته فکر کنی… من و تو خوشبخت ترین میشیم فقط بهم اعتماد کن عمر من…!!!     دختر

ادامه مطلب ...
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 154

    نزدیک اتاق که شد سرعتش را ناخودآگاه کم کرد. واکنش سراب در دفعات قبلی که قصد نزدیک شدن به او را داشت از ذهنش پاک نمیشد.   یک لحظه ترسید که دوباره تمام آن لحظات وحشتناک تکرار شوند و رفته رفته جان از پاهایش پر کشید.   حالا قدم هایش سست تر شده بود و مقابل در بسته

ادامه مطلب ...
رمان شاه خشت

رمان شاه خشت پارت 98

          _ نمی‌تونم. باید برگردم.   از حرفش تنم یخ زد. امکان نداشت.   _ فرهاد، من تنهایی جایی نمی‌رم، هرچی بشه باهم می‌مونیم.   _ نمی‌شه. من دارم توی تاریکی می‌جنگم. باید تو رو‌ بفرستم یه جای امن. نگران نباش، همه‌چیز برات فراهمه.   فریادم بلند شد.   _ به خدا یه بلایی سر خودم

ادامه مطلب ...

دانلود رمان ارباب زاده به صورت pdf کامل از الهام فعله گری

        خلاصه رمان :   صبح یکی از روزهای اواخر تابستان بود. عمارت میان درختان سرسبز مثل یک بنای رویایی در بهشت میماند که در یکی از بزرگترین اتاقهای آن، مرد با ابهت و تنومندی با بیقراری قدم میزد. عاقبت طاقت نیاورد و با صدای بلندی گفت: مهتاج… مهتاج! زنی مسن با لباسهایی گرانقیمت جلو امد: بله

ادامه مطلب ...
رمان حورا

رمان حورا پارت 242

            _ قباد…قبادجان، مادر…چیشده، چرا من بی خبرم…چی داری میگی، تهمت میزنی چرا…بچه‌م چیکار کرده؟   تیز به سمت مادرش برگشت، در صورت مادرش غرید:   _ بی خبری؟ اره؟ بی خبری که عروس دست گلتو ول کردی به امون خدا، بخاطر یه حرومزاده، بخاطره یه هرزه‌ی عوضی، که بچه‌ی یکی دیگه‌رو بندازه به من…آره

ادامه مطلب ...