11 خرداد 1403 - رمان دونی

روز: 11 خرداد 1403 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان آس کور

رمان آس کور پارت 157

        برق از سر سراب پرید. انتظار شنیدن هر چیزی را داشت، جز چیزی که شنیده بود.   چنان شوکه شد که بی هوا و به ضرب سرش را بلند کرد و حرکتش آنقدر شتاب زده بود که چانه ی حامی ضربه دید.   او «آخ» بلندی گفت و سراب همزمان با او «چی؟» بلندتری فریاد زد!

ادامه مطلب ...
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 296

        با کلی ترس و نگرانی بالاخره برگه ی رضایت نامه رو امضا کرده بود…   دوباره صدای قدم های تند و شتاب زده ای از ته راهرو شنیدم و سرم چرخید…   با دیدن عسل، سامان و فاطمه خانم بی اختیار نفس راحتی کشیدم…   از جا پریدم و بلند سلام کردم..   یکی یکی جوابم

ادامه مطلب ...
رمان آق بانو

رمان آق‌بانو پارت ۴۱

    نگاه پر کینه‌ای به خانوم‌جان کرد.     – اگر حرمت شما رو نداشتم، این چند ماهه نمی‌تونستین میان رعیت و دوست و دشمن، راحت و بی‌زحمت برو بیا کنین.     ابروهای قیطانی خانوم‌جان تاب برداشت.       – راحت و بی‌زحمت؟!… نه بارمان! بالای خاطر حرمت من نبود، از خاطر غیرت و آبروی خودت بود…

ادامه مطلب ...
رمان حورا

رمان حورا پارت 247

            تشکر کردم، وقتی رفت من هم از جا برخاستم و به سمت خانه رفتم که همان لحظه مش حسن از دور، دوان دوان نزدیک شد.   منتظرش ماندم و پتوی مسافرتی نازکی که به دور شانه‌هایم بود را محکم‌تر گرفتم:   _ حورا دخترم…واسا یه دقه باباجان.   لبخندی زدم، لحن مهربان و پدرانه‌اش

ادامه مطلب ...