رمان آبشار طلایی پارت ۵۷
-باشه اشکالی نداره… درک میکنم. -تو ازم عصبانی شدی؟ با لبخند بوسهی عمیقی به پیشانیام زد. -نه چرا عصبانی بشم؟ فقط ناراحت شدم که چرا نتونستم اعتمادتو جلب کنم. نمیدونم کجا اشتباه کردم اما حتماً یه اشتباهی کردم. چشمانم گرد شد. -نه اصلاً همچین چیزی نیست شهراد!