روز: خرداد ۲۴, ۱۴۰۳ (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

آبشار طلایی

رمان آبشار طلایی پارت ۵۷

      -باشه اشکالی نداره… درک می‌کنم.     -تو ازم عصبانی شدی؟     با لبخند بوسه‌ی عمیقی به پیشانی‌ام زد.     -نه چرا عصبانی بشم؟ فقط ناراحت شدم که چرا نتونستم اعتمادتو جلب کنم. نمی‌دونم کجا اشتباه کردم اما حتماً یه اشتباهی کردم.     چشمانم گرد شد.     -نه اصلاً همچین چیزی نیست شهراد!

ادامه مطلب ...
رمان بگذار اندکی برایت بمیرم

رمان بگذار اندکی برایت بمیرم پارت ۵

      رستا   سایه را با دلتنگی به آغوش کشیدم و گونه اش را بوسیدم… سایه هم دست کمی از خودم نداشت اما مانند خودم از ادمیت به دور بود…   -بسه دیگه حالم بد شد… احساس همجنسگرا بودن بهم دست داد…!!!   -خاک تو سرت لیاقت محبت نداری بیشعور…!   -محبتت رو بزار واسه امیریل جونت… به

ادامه مطلب ...